Quantcast
Channel: . WWW.NASSERIA.NET

پس از شش سال نسرین عبداللهی از مرگ ناصر می گوید...

$
0
0

مرگ ناصر عبداللهی هنوز در هاله ای از ابهام است


می‌توان انتشار آلبوم رخصت یا اجرای مراسمی توسط هنرمندان در ۲۹ شهریور برای ایتامی که تا همین سالها مهمان صدای ناصر بودند و مهم تر ازهمه ساخت مستند جعبهٔ سیاه دربارهٔ زندگی‌ شخصی‌ ناصریا را دلیل و بهانه‌ای برای مصاحبه با نسرین تک خواهر زنده یاد ناصر دانست.

اما یکی‌ از بهانه‌هایمان برای این مصاحبه بازار شایعاتی است که هنوز هم پس از گذشت از ۶ سال هنوز هم داغ است

در این شماره نسرین عبداللهی راز هایی را فاش می‌کند که تاکنون در هیچ مصاحبه‌ای دربارهٔ آن صحبت نشده است

زنده یاد ناصر عبداللهی دهم دی‌ ماه در محل سید کامل بندر عباس به دنیا آمد او فرزند سوم خانواده بود

نسرین تک دختر خانواده عبداللهی درباره خانواده عبداللهی می گوید پدرم فلوت میزد و محمد طیب بزرگترین برادرم ملودیکا ناصر هم از همان ابتدا به سمت موسیقی کشیده شد اما هیچ کس در خانواده فکر نمی کرد علاقهٔ او به سازهای بندری باعث شود روزی جز محبوب ترین خواننده‌های ایران شود.

نسرین از نوجوانی ناصر خاطره‌های زیادی به یاد دارد اما یکی‌ از شیرین‌ترین خاطره‌هایش با ناصر برمیگردد به اتاقی‌ که که در خانه آزمایشگاه شده بود ، در خانه اتاقی‌ داشتیم که شده بود آزمایشگاه شخصی‌ ناصر او بیشتر وقت خود را در آنجا میگذراند ، به یاد دارم ۱۲ سال بیشتر نداشت که به خاطره آزمایش‌هایش از مدرسه میکروسکوپ هدیه گرفت ، همیشه فکر می کردیم ناصر دانشمند می شود اما زمانی‌ که در سنّ ۱۳ سالگی با صدا سیما و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی استان هرمزگان همکاری کرد همه اعضای خانواده باورمان شد که قرار است او یک هنرمند شود.


ازدواج با اولین عشق


ناصر سال ۶۷ بود که به فهیمه غفوری ازدواج کرد نسرین میگوید ناصر فقط ۱۸ سال داشت که به فهیمه علاقه مند شد.

او از سال ۶۶ با بابک غفوری برادر فهیمه در یک گروه موسیقی به نام فریاد ساحل همکاری می کرد ، رفت و آمد‌ها بین بابک و ناصر زیاد شده بود ، یا بابک خانه ما بود یا ناصر خانه بابک ، یک روز ناصر به خانهٔ ما آمد و به مادرم که از همه صمیمی‌ تر بود گفت که به فهیمه خواهر بابک علاقه مند شده و دوست دارم اگر فهمیمه راضی‌ باشد زندگی‌ مشترک را با هم آغاز کنند مادر مخالفتی نکرد فقط پرسید آیا با این سنّ از پس زندگی‌ مشترک بر می‌‌آید ناصر با تمام قاطعیت گفت برای زندگی مشترک با فهیمه آماده است.

به خواستگاری فهمیه رفتیم آنها زندگیشان را شروع کردند ، نوید پسر اول ناصر ساله ۶۸ به دنیا آمد ، اردیبهشت ۷۱ خدا نازنین را به ناصر داد و دی‌ ماه ۷۳نامی به دنیا امد

ناصر ترانه‌های زیادی را برای همسرش خواند او ترانه‌های نازتکه و یاروم چوکه را بارها به همسرش تقدیم کرد


از بندر به مقصد تهران


سال ۷۶ بود که ناصر تصمیم گرفت از بندر به تهران بیاید ولی‌ یک سال بیشتر در تهران دوام نیاورد ، نسرین دربارهٔ آن روز‌ها میگوید سال ۷۶ به خاطر کار به همراه خانواده اش به تهران آمد یک سال هم در تهران ماند ولی‌ مشکلاتی برایش پیش آمد که ترجیح داد به بندر بازگردد ، خیلی‌ از مشکلات ریز و درشت که نگذاشت ناصر در تهران بماند.


جدایی از همسر اول


سال ۷۷ خانواده ناصر به بندر بازگشتند ولی‌ در سال ۸۰ دوباره ناصر به خاطره مشکلاتی در زندگی‌ خصوصی اش به همراه خانواده اش به تهران بازگشت .

سال ۸۲ بود که فهیمه و ناصر به مشکل برخوردند آن‌ها به این نتیجه رسیدند که بهتر است که زندگی‌شان را جدا از هم ادامه دهند نسرین ادامه میدهد ناصر و فهیمه با اینکه علاقه زیادی به هم داشتند اما ترجیح دادند هرکدام به تنهایی‌ زندگی‌شان را ادامه دهند

بارها ناصر به من گفت زمانی‌ که با فهیمه ازدواج کردم ۱۸ سال بیشتر نداشتم ولی‌ حالا یک هنرمند هستم و حتی به راحتی‌ نمی توانم با خانواده به رستوران بروم و غذا بخورم یا کودکان و همسرم را به تفریح ببرم به همین خاطر هرچی‌ دارم برای فهیمه و بچه‌هایم می گذارم ، نسرین ادامه می دهد رفتن فهیمه بار سنگینی‌ به دوش ناصر گذاشت هر سه فرزند ناصر وابستگی شدیدی به مادرشان داشتند


ازدواج دوم


ناصر سال ۸۲ بود که به خواستگاری همسر دومش یعنی‌ فاطمه رفت ، خواننده‌ی جوان که دیگر جز محبوب‌ترین خواننده‌های ایران شده بود

نسرین ادامه میدهد یک روز ناصر به خانه آمد و خواست  که همراهی اش کنیم تا به خواستگاری فاطمه برود به خواستگاری رفتیم و آنها قبول کردند

سال ۸۴ نینا به دنیا آمد بچه‌ها همه در کنار فاطمه و ناصر زندگی‌ کردند

سال ۸۵ ناصر به همراه خانواده اش به بندر برگشت او می‌خواست ترانه هایی بسازد که می گفت در تهران نمی‌تواند کار کند، ناصر به بندر آمد و چند ترانه همچون خدای خوشگلم را ساخت

برادرش عقیل کارهای او را صدا برداری می کرد در این زمان ناصر تصمیم گرفته بود آلبومی همچون آلبومهای اول خود که معنوی بود و در هرمزگان منتشر می شد به بازار ارائه دهد


۲روز پیش از مرگ


نسرین از چند روز قبل از فوت ناصر می گوید ۲روز پیش از مرگش با او تماس گرفتم گفت یادداشتی را که سال ۸۳ برایش نوشتم لای کتاب‌هایش پیدا کرده و بسیار دلش هوای ان روزهارا دارد گفت زود بیا ببینمت ، کلی‌ باهم شوخی کردیم ما خانواد‌گی عادت داریم اگر نتوانیم حرفی‌ را بزنیم برای هم یادداشت می‌نویسیم من هم سال ۸۳ برای ناصر یادداشتی گذاشته بودم که ۲روز قبل از مرگش آن را دوباره خواند بود.

ناصر و نسرین چند دقیقه باهم شوخی می کنند و می خندند و ناصر می گوید که چقدر دلش می‌خواهد به خانهٔ نسرین بیاید و حواری بخورد

نسرین در حالی‌ که اشک در چشمانش جاری شده است ادامه می دهد چقدر آن روز سر به سر هم گذشتیم و خندیدیم فکرش راهم نمی کردم که برادرم را ۲ روز بعد از دست بدهم آن هم برادری که اگر یک لحظه ساکت بود همه ما دلمان می‌گرفت ناصر عادت داشت همیشه بخندد و هیجان انگیز باشد


روز حادثه اولین بار چه کسی‌ ناصر را در حالت کما دید؟


برادرم عقیل اولین کسی‌ بود که به کما رفتن ناصر را دید ، او که کار صدا برداری ناصر را انجام میداد ۳ آذر ماه به خانه ناصر رفت تا کار ترانه و صدا برداری را شروع کند

همسرش در خانه نبود به همراه نینا به خانه پدرش رفته بود ، نوید ، نازنین و نامی‌‌ها در مدرسه بودند و ناصر در بالکن خوابید بود

عقیل از آنجا که می‌دانست ناصر روی خوابش حساس است و اگر او را از خواب بیدار کند ممکن است بد اخلاق شود با دیدن خواب ناصر چند ساعت منتظر می ماند تا او بیدار شود ولی‌ ناصر از خواب بیدار نشد و این مساله عقیل را نگران کرد به ذهنش رسید که بامن تماس بگیرد و من را در جریان خواب عجیب و بی‌ حرکت بودن جسم ناصر بگذارد

نسرین از تماس عقیل می گوید عقیل با من تماس گرفت و گفت چند ساعت منتظر ناصر مانده اما ناصر بیدار نمی‌شود حتی تکان هم نمی خورد صدایم را هم می‌شنود ولی‌ عکس العملی‌ نشان نمی دهد صدایش پر از استرس بود گفت می ترسد و نگران حال ناصر است گفتم بیدارش کن گفت بد اخلاق میشود گفتم نهایتش این است که بیدار می شود و سرت داد میزند حد اقل از حالش با خبر می شوی

عقیل گوشی را قطع کرد دل در دلم نبود مانده بودم که شده است عقیل این بار با صدای پر از استرس تماس گرفت و گفت نسرین ناصر بیدار نمی‌ شود نفس می‌کشد ولی‌ بی‌ حرکت است بیا به خانهٔ ناصر و ببین چرا بیدار نمی‌شود

خودم را به خانه ناصر رساندم و دیدم اشک ازچشمان عقیل سرازیر است

نسرین از ثانیه هایی می گوید که با بدن نیمه جان ناصر روبرو شد

نفسش را چک کردم نفس می‌کشید اما تکان نمی‌خورد چشمانش را باز کردم سیاهی چشمانش به سمت بالا رفته بود حدس زدم به کما رفته است با اورژانس تماس گرفتم و ناصر را به بیمارستان خلیج فارس بردیم


در بیمارستان چه گذشت؟


نسرین در تمام لحظه‌ها در کنار ناصر بود ، ناصر را برای شستشوی معده به اتاق مخصوص بردند نسرین ادامه میدهد از دکتر پرسیدم که چرا ناصر را باید شستشوی معده داده شود او گفت هرکسی به کما می رود اول شستشوی معده داده می شود تا اگر سم یا داروئی در معده داشته باشد بیرون بیاید خیالم راحت شد ، شستشو انجام شد دکتر به من گفت که جز شکلات و کمی‌ تنقلات چیزی در معده ناصر نبود و هیچ دارو یا سم هم در معده او یافت نشده است دکتر نگرانی‌ام را دید و با اطمینان جواب داد که خود کشی در کار نبود چون سمی در بدن او یافت نشده است.

لحظه‌ای که نسرین بدن نیمه جان برادرش را در بیمارستان به این اتاق و آن اتاق میبرد یاد کبودی هایی می‌افتاد که در بالکن روی صورت ناصر دیده بود او از دکتر دربارهٔ کبودی‌ها می‌پرسد و دکتر پس از بررسی‌ عکس‌ها و آزمایش‌های دیگر به او می گوید ناصر در قسمت جمجمه و کتف و دنده شکستگی دارد.


کلیه هایی که رسوب کرده بود...


تنها دختر خانواده عبداللهی تا صبح آن روز در بیمارستان خلیج فارس از طریق دکتر‌ها و پرستار‌ها جویای حال برادرش بود ، پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطر نداشتن امکانات از خانواده ناصر خواستند آزمایش‌های ناصر به بیمارستان کودکان بندر عباس منتقل شود ، نمونه برداری‌ها انجام شد و جواب آزمایشات هم آمد دکتر به نسرین گفت که کلیهٔ او رسوب کرده است و این نمونه فقط در زلزله بم دیده شده است که به خاطره آوار شدید کلیهٔ فرد رسوب کرده است!

نسرین از دکتر توضیحات بیشتر خواست با شنیدن این حرف لرزه به تنم افتاد ناصر بیماری کلیه نداشت و امروز برگ‌ جواب آزمایش نشان میداد کلیه‌هایش رسوب زیاد و بی‌ سابقه داشته است..


از بیمارستان خلیج فارس تا بیمارستان شهید محمدی


دیگر خبر در روزنامه‌ها چاپ شده بود و همه از به کما رفتن ناصر خبر داشتند عده‌ای از طرفدارانش به بیمارستان زنگ می زدند و خیلی‌ از آنها دم در بیمارستان آماده بودند

پزشکان بیمارستان خلیج فارس به خاطره امکاناتی که بیمارستان شهید محمدی داشت ترجیح دادند ناصر به این بیمارستان منتقل شود اما در ۱۲ روزی که هم که در این بیمارستان بود هیچ تغییر مثبتی در وضعیت ناصر ایجاد نشد

از هر دکتری می‌پرسیدم تشخیص نمی داد که برادرم به چه دلیل به کما رفته است ناصر یک هنرمند مشهور بود و به همین خاطر شایعات شروع شده بود.

من با دکتر‌ها و پرستاران در ارتباط بودم نمی‌د‌انستم علت شکستگی پشت جمجمه برادرم چیست و چرا کلیه‌هایش رسوب کرده است ولی‌ خبر‌های کذبی منتشر می شد که ناصر دعوا کرده است ، خود کشی‌ کرده است ، همهٔ این شایعات کذب من و خانواده‌ام را بدجوری عذاب می داد مادر وضع روحی خوبی نبودیم و این شایعات بیشتر آزارمان می داد.

نسرین با صدایی بغض آلود می گوید ناصر حتی سیگار هم نمی کشید و بدترین شایعه ای که مارا مورد آزار قرار می داد این بود که ناصر از داروهای روانگردان استفاده کرده است.

تنها خواهر ناصر از روزهای سختی می گوید که هیچوقت فراموششان نمیکند ، بدترین روزهای زند‌گیم روزهایی بود که بدن نیمه جان برادرم را می دیدم و هیچ کاری از دستم بر نمی‌آمد حتی نمی‌توانستم مقابل شایعاتی که برای برادرم می ساختند بایستم ، بارها شنیدم ناصر طی درگیری با کسی‌ به کما رفته است جالب اینجا بود که من که خواهرش بودم نفهمیدم آیا کسی‌ واقعا با برادرم درگیر شده است یا خیر، من که با پزشکان حرف زدم نمی‌د‌انستم دلیل اصلی‌ به کما رفتن ناصر چه بود و این در حالی‌ بود که مردم به راحتی‌ قضاوت می کنند.

در این موقع بود که ازما عزم خود را جزم کردیم که اگر پزشکان اجازه بدهند او را به تهران منتقل کنند تا شاید بتوان با تجهیزات پیشرفته تری او را به هوش بیاورند هرچند پزشکان اعتقاد داشتند که انتقال او به تهران هم دردی را دوا نمی کند چون سطح هوشیاری ناصر بسیار پایین بود اما ما تصمیم گرفتیم تا هر راهی‌ را امتحان کنیم.

نسرین از لحظه‌ای میگوید که ناصر به وسیلهٔ یک هواپیمای شخصی‌ از بندر عباس به تهران منتقل شد ، ناصر را به بیمارستان هاشمی‌ نژاد آوردیم وضعیت او هرروز بدتر می شد اما به خاطره حاشیه هایی که درست می شد نمی‌شد به راحتی‌ به اتاق آی‌سی‌یو رفت و پرسید که ناصر در چه وضعیتی به سر می برد.

یک روز که بسیار حال روحی‌ام به هم ریخته بود از دکتری که در بندر ناصر را معاینه کرده بود و به تهران آماده بود خواستم با پزشک ناصر ارتباط بگیرد بعد حقیقت را به من بگوید آن روز سطح هوشیاری ناصر ۴ درصد بود و این در حالی‌ بود که به خاطره طرفداران ناصر اعلام می شد که حالش روبه بهبود است ، دکتر پس از چند دقیقه به من زنگ زد و گفت محکم باشم چون ناصر در وضع مساعدی نیست و بهتر است خانواده را برای شنیدن خبر مرگ او آماده کنم باورتان نمی‌شود چه کشیدم اما باید محکم و با درایت رفتار می‌کردم.


۲۷روز کما و شمارش معکوس


ناصر ۲۷ روز در کما ماند و پس از تلاش‌های زیاد پزشکان سر انجام در سن ۳۶سالگی در ۲۹آذر ۸۵ درگذشت

خانواده او جسد او را به بهشت زهرای بندر عباس بردند و اورا در آنجا به خاک سپردند

نسرین می گوید اورا به بندر عباس آوردیم و در بهشت زهرای بندر به خاک سپردیم ، ناصر مرد ، اما هنوز شایعات تمام نشده بود و هرروز بیشتر از دیروز نمک روی زخممان می پاشیدند


پزشکی‌ قانونی پس از کالبد شکافی چه گفت؟؟


در برگه ای که من از پزشکی قانونی دریافت کردم علت مرگ ناصر مسمومیت داروئی و شکستگی جمجمه عنوان شده بود و این در حالی‌ بود که من مات و مبهوت لحظه‌ای رو به یاد آوردم که برای اولین بار خودم بدن نیمه جانش را به بیمارستان خلیج فارس رساندم و پزشک پس از شستشوی معده به من اطمینان داد که هیچ مسمومیت داروئی در بدن ناصر دیده نشده است.

استاندار بندرعباس آقای شیخ الاسلام بود که من بارها برای اینکه حقیقت را بدانم با او تماس گرفتم و خواستم به من در کشف حقیقت ماجرا کمک کند او هم کمک کرد ولی‌ علت به کما رفتن ناصر مشخص نشد ، به هر حال من و خانودام در صورتی برگه پزشکی‌ قانونی را مقابل رویمان گرفتیم که روزها و ساعت‌ها با پزشکانی صحبت کردیم که علت مرگ برادرم را نمی داستند و حتی یک دلیل درست برای رسوب کلیه‌هایش ارائه ندادند و پزشکی‌ که او را ششتشوی معده داد به من همان جا گفت که ناصر دچار مسمومیت داروئی نشده است.


سال‌ها از مرگ ناصر عبداللهی می گذرد هرچند این هنرمند برجسته با هنر و صدای خود بین مردم زنده است اما هنوز دلیل مرگ او در هاله‌ ابهام قرار دارد.

آیا می‌توان این ادعا را پذیرفت که آن شب به سر، دنده و کتف هنرمند محبوب ایران ضربه‌ای وارد شده بود؟چرا پس از شستشوی معده آثاری از مسمومیت دارویی نبود؟


مجله سر نخ ، هفته نامه حوادث و شگفتی‌ها ، سال سوم ، شماره ۱۶۰، نیمه اول آبان ۹۱



پاورقی مصاحبه با نسرین عبداللهی ، مصاحبه با مصطفی منصور یار کارگردان مستند جعبهٔ سیاه در مورد زندگی‌ ناصر عبداللهی


هردو در بندر زندگی‌ کرده بودیم همین کافی‌ بود که خیلی‌ زود زبان هم را بفهمیم ، به یاد دارم برای اولین ابر در دفتر یک نشریه همدیگر را دیدیم گفت جنوبی هستی ؟‌ گفتم جنوبی‌ها را خوب میشناسم ، شروع کرد با لهجهٔ بندری صحبت کردن ، روحیه گرفتم ، پرسید چکار میکنی‌ ؟گفتم مستند می‌سازم خندید گفت مستند سازی خوب است اما هیجان انگیز نیست ،منظورش را از هیجان انگیز بودن پرسیدم گفت منظورم واضح است تو جوانی مستند اگر می‌سازی مستند هیجان انگیز بساز ، کارهای دیگر را هم تجربه کن زمانی‌ میتوانی‌ مستند بسازی که خیلی‌ چیزها را ببینی‌ و لمس کنی‌ و تجربه کنی‌ ، موقع خدا حافظی پرسید متولد چه ماهی‌ هستی؟‌ گفتم دی‌ ماه ، گفت منم دی‌ ماهیم پس ذاتاً موج سواری

پس از آن دیدار ناصر اولین تهیه کننده کلیپی شد که خواننده اش پیروز قدم زنی‌ پسر خاله ناصر بود و آن کلیپ باعث شد راه مستند سازیم به هیجان هم بیفتد .

دوستی مان باهم صمیمی‌ شد رفت آمد هایی که هر لحظه اش برایم خاطره‌های زیادی داشت.

روزی که خبر مرگش را شنیدم مات و مبهوت ماندم چرا؟ناصر؟کما؟

شایعات دست از سر خانوده اش بر نمی‌داشت ، هیچ کس حقیقت را نمی‌دانست ، سر ناصر چه آمد و چرا این هنرمند در ۳۶ سالگی فوت کرد؟

سال ۸۸ بود که تصمیم گرفتم جعبهٔ سیاه رو بسازم مستندی که خیلی‌ راز هارا فاش کند خیلی‌ حرف هارا بزند که باید زده می شد

ساخت این مستند چند ماه پیش به پایان رسید

امروز ناصر در کنار من نیست و من هنوز هم مستند می‌سازم مستندی از زندگی اش که حتی سعی‌ کردم انتخاب نامش هم هیجان انگیز باشد(( جعبهٔ سیاه))

مصطفی منصور یار مهر ۹۱



مصاحبه رضا کریمی و پخش ویژه برنامه دستان از شبکه آموزش

$
0
0
مدیر برنامه گروه «ناصریا» در گفتگو با شبکه ایران:



ناصرعبداللهی اولین شخصیت موسیقی

بندرعباس بود که توانست هنر این خطه را به خارج از استان منتقل کند!


باید همین برنامه «دستان» را که توانسته با فضایی بازتر، هنر و هنرمندان موسیقی‌ را به سمع و نظر مخاطب بکشاند بر روی سرمان بگذاریم آن هم در حالی‌ که پخش سیمای معتادان و انواع و اقسام مواد مخدر در برنامه‌های تلویزیونی آزادتر از نشان دادن آلات هنرموسیقی‌، اجراهای آن و چهره هنرمندان است

شبکه ایران / نداسیجانی: رضا کریمی‌،مدیر برنامه زنده یاد ناصرعبدالهی در دوران حیات و مدیر گروهِ موسیقی‌ "ناصریا" در گفتگو با شبکه ایران درباره برنامه این هفته "دستان" که در بخشی از آن اختصاص به یادمان مرحوم ناصرعبدالهی دارد و همچنین یادمان ناصر عبدالهی در کیش صحبتهایی را داشته است که در ادامه می خوانید: 


با توجه به گذشت بیش ازچهارماه از سالگرد زنده یاد ناصرعبدالهی و البته کار خوب عزیزانِ دربرنامه "دستان" این برنامه می‌توانست دراین باره خوبتر هم جلوه کند و با تطبیقِ زمانی‌ این مناسبت، مردم و هواداران را راضی‌ ترنگاه دارد. نظر شما در این باره چیست؟


البته باید همین برنامه "دستان" را که توانسته با فضایی بازتر، هنر و هنرمندان موسیقی‌ را به سمع و نظر مخاطب بکشاند بر روی سرمان بگذاریم. درحالی‌ که پخش سیمای معتادان و انواع و اقسام مواد مخدر در برنامه‌های تلویزیونی آزاد تر از نشان دادن آلات هنر موسیقی‌، اجراهای آن و چهره هنرمندان است. شیوه  اخیر ماحصل تلاش دوستانی است که من مطمئن هستم برای عملی‌ شدن آن خیلی‌ زحمت کشیده اند که جا دارد از تلاش همه یمسئولین این برنامه قدردانی‌ کرد.


اما در پاسخ به سال شما باید بگویم که شاید تقارن ایام محرم و صفر، چند سالی‌ ‌ست که امکان این همزمانی را سلب می‌کند که البته شاهد بودیم موضوعات پاپ در همان ایام از برنامه "دستان " پخش شد ولی‌ بر اساسِ پیش بینی‌ قبلی‌ که با جناب مناجاتی و سجادی، تهیه کننده و مجری خوب برنامه داشتیم، قرار بود این برنامه به صورت یادواره و مراسمی گسترده تر و در یکی‌ از سالنهای تهران با حضور چهره‌های نامی‌ موسیقی‌، اساتید، هنرمندان نوازنده ، آهنگسازان و منتقدین برگزار شود که البته این برنامه هنوز در پیش بینی‌‌های ارجح دوستان قرار دارد. ولی‌ بد هم نبود که در اولین برنامه‌های پس از ماهِ صفر، هواداران ناصریا که کم هم نیستند قدری از دلتنگی‌ خارج شوند.
 



پس به همین دلیل بود که یادمان کیش قبل از زمان اصلی‌ برگزار شد؟

دلیلِ مهمش همین بود و البته شرایط دیگری هم ایجاب می‌کرد که اینگونه باشد، و البته آن امتدادِ مسیر جشنواره تابستانی بود که بنده در بخش کنسرت‌های آن مشغول بودم .

بندر عباس شهری از ایران که چندان هم نمی شود امکانات هنری آن را کامل و پیشرفته دانست چهره هایی چون ناصریا و رضا صادقی را به جامعه هنر معرفی‌ کرده!

اشاره خوبی‌ کردید که جا داره بنده حرفهای شما را تکمیل کنم. بندرعباس شاید از منظر امکانات فنی‌ همانطوری باشد که اشاره کردید، ولی‌ می شود با برخورد و زندگی‌ با مردم این خطه، موسیقی‌ را در نهاد فرهنگی آنها حس کرد.
اینجا فقط نباید از این دو عزیز نام برد،قبل از این شاید محوریت کلام و آوای موسیقی هرمزگان را به نام مرحوم استاد ابراهیم منصفی باید به ثبت برسانیم، به دنبال آن نامها، ترانه سرایان و خوانندگان محلی و شروه سرایان هنرمندی بودند که واقعاً نمی شود کامل اسامی همه این عزیزان را به یاد بیاورم،ولی‌ ناصر اولین شخصیت موسیقی بندرعباس بود که توانست این هنر را به خارجِ مرز‌های استان خودش و حتی خارج از کشور منتقل کند و پس از محبوبیت فراگیر دوست خوبم رضا صادقی‌، هنرمندی مثلِ اسحاق احمدی که در زمینه تجربیات تحقیقی موسیقی جنوب بسیار فعال و صاحبِ سبک است، پیروزِ قدم زنی‌،غلامرضا صنعتگر،حسن پیغان،عمران طاهری و ... هم از همین خطه به مردم ایران معرفی‌ شدند، این عزیزان هر کدام می‌توانستند در صورت تسهیل شرایط واقعاً حرفی‌ برای گفتن داشته باشند.عمران طاهری که مقطعی هم با زنده یاد ناصر در زمینه‌های آوازی تمرین داشت، به اعتقاد من شایستگی حضور در رتبه‌های نخستِ موسیقی‌ را دارد و امیدوارم هر چه زودتر به جایگاهی‌ که شایستگی ا ش را دارد دست پیدا کند.

در برنامه"دستان" چه زمینه‌های شاخص زندگی‌ مرحوم عبداللهی به تصویر خواهد آمد؟خیلی در جریان موضوعات برنامه نیستم و حضور هم ندارم ، اما قطعاً حضور رضا صادقی‌ و آشنایی دیرینه‌ جناب سجادی ، مجری محترم برنامه برنامه با زنده یاد ناصرعبدالهی، از ویژگی‌‌‌های مثبتِ آن خواهد بود. ولی‌ همان گونه که به تهیه کننده محترم برنامه هم پیشنهاد داده بودم کاش شرایط حضور جمعی‌ هنرمندان دیگر بندر عباسی مثل اسحاق و عمران هم فراهم می شد که البته انشا‌ا.. در آینده نزدیک قول ویژه برنامه مفصل تری را به بنده داده اند تا با زمان بیشتری حکایتی گوییم و به آوای جانش رهیم.

...و سوال آخر کاری بود که اخیرا با صدای اسحاق احمدی و شعر و آهنگ شما در وصفِ مرحوم عبداللهی و یاد ایشان خوانده شد و قرار بود که تنظیم شده آن منتشر شود ، که متاسفانه هنوز این اتفاق نیفتاده. در این باره نیز کمی توضیح دهید؟

بله، این تاخیر متاسفانه به دلیل فوت پدر آقای احمدی بود که درست در شبی‌ اتفاق افتاد که فردای آن روز قرار استودیو داشتیم، انشا‌ا.. بزودی این کار انجام خواهد شد


برنامه دستان که این هفته به ویژه برنامه یادبود ناصر عبدالهی با حضور رضا صادقی تعلق دارد شنبهساعت 9 شب از شبکه آموزش پخش خواهد شد.

ناصر عبداللهی مرد بی نقاب

$
0
0

دیروز تماسی داشتم با استاد بهمنی و گفتگویی کوتاه با ایشان داشتم که در پستهای بعدی شرح آن را خواهم نوشت .

استاد گفت اگر می خواهی اطلاعات بیشتری در رابطه با ناصر کسب کنی شماره ء خانمی را می دهم با ایشان تماس بگیر

گفت اتفاقا ما الان مهمان ایشان هستیم و در منزل او حضور داریم من هم شماره را یاد داشت کرده و با آن خانوم تماس گرفتم.

نام آن خانوم ح.عظیمی بود یکی از دوستان خانوادگی ناصرعزیزکه از 7 سال پیش یعنی بعد از بیرون آمدن کاست عشق است با خانواده ناصر در ارتباط بوده و به قولی در جریان خیلی از اتفاقات زندگی ناصر بوده است.

خیلی با هم صحبت کردیم بیشتر از یک ساعت از خیلی چیزها سخن به میان آمد از سختیهای کار ناصر و مشکلات خانوادگیش گرفته تا شایعات ناجوانمردانه ای که برایش ساختند و مرگ تاثر انگیزش.

اگر بخواهم تمامی صحبتهای ایشان را در اینجا به نگارش در آورم متن طولانی شده و از حوصله خارج خواهد شد پس به گفتن چکیده ای از مهمترین نکاتی که در گفتگویمان مطرح شد بسنده می کنم. 

 

او مردی بود شوخ طبع و گرم به دوستدارانش عشق می ورزید و محبتش را با تمام وجود به دیگران ابراز می کرد با وجود این که مشکلات بسیاری داشت و زندگی سخت اما با این حال در برخوردش با دیگران همواره سعی می کرد بشاش باشد وانرژی مثبت به دیگران بدهد.

اگر کسی خوبی در حقش می کرد تا آن را تا چندین برابر جبران نمی کرد خیالش راحت نمی شد گرم و صمیمی بود و ساده و یک رنگ از دو رویی و تظاهر متنفر بود با همه بامهربانی و روی خوش برخورد می کرد و هیچ وقت شهرت او را از اصل خود دور نکرد.

خاطره ای که در این رابطه دارم اینست که پیرمردی بود لبو فروش که کنار خیابان لبو می فروخت هر بار که با او برخورد می کردیم ناصر از او لبو می گرفت و کنارش می ایستاد و لبویش را می خورد و با پیرمرد خوش و بش می کرد جوانانی که او را می دیدند با تعجب به سمتش می آمدند و می گفتند آقای عبداللهی شمایید؟!!! وایسادید کنار خیابان لبو می خورید؟ناصر هم در جوابشان می گفت بله چه اشکالی داره؟ مگه من چه فرقی با مردم دیگه دارم عشق من همین مردمن و خودم هم جزئی از آنها.

سادگی جزلا ینفک وجود او بود. روزی یکی از دوستان در حال عکس گرفتن بود برای کتاب "عشق است" لباس چهارخانه ای به تن داشت ناصر هم آنجا بود با خنده رو به آن دوستمان کردو گفت : "تا کی می خوای چهارخونه باشی یه کم ساده تر باش"و این جمله آنقدر جمع را تحت تاثیر قرار داد که همین جمله ءناصر در آن کتاب نگاشته شد.

بسیار خانواده هایی بودند که ناصر به آنها کمک می کرد و هر آنچه در توانش بود از لحاظ مالی و معنوی در اختیار آنها قرار می داد.

دردهای بسیاری در زندگی داشت خیلی تنها بود اغلب او را درک نمی کردند و نمی فهمیدند.عده ای از کسانی که با او دوست می شدند بیشتر در پی این بودند که از طریق او خود را بالا بکشند و او این را خوب می فهمید و این مسائل او را از لحاظ روحی دگرگون می کرد و به هم می ریخت البته دوستان خوبی هم داشت که محبت خود را به او نشان می دادند اما خوب...

در این یک سال آخر در تهران بسیار به ریخته بود به آلبوم آخرش مجوز نمی دادند از لحاظ روحی و مالی وضع خوبی نداشت وزندگی برایش سخت تر از همیشه شده بود .

در اینجا خانم عظیمی سکوت کرد و بعد با بغضی گفت ناصر سختیهای بسیاری کشید طوری که رفتن برایش خیلی بهتر بود او راحت شد...

در مورد شایعات باید بگویم برای ناصر ارتباط جسمانی بسیار بی ارزش بود او در پی عشق و محبت بود و برقرار کردن ارتباط روحی با دوستان و دوستدارانش و هر چه غیر از این در مورد او بگویند کذب محض است.

در مورد ازدواج دومش بگویم.

در حال حاضر در این اجتماع این همه آدم هستند که از همسرانشان جدا می شونداما هیچ کس نمی فهمد . در بین هنرپیشگان و خوانندگان ما هم این مسائل کم نیست طرف را می بینی زن سوم و چهارم را هم می گیرد اما آب از آب تکان نمی خورد زیرا طوری زیرزیرکی این کار را انجام می دهند که کسی نمی فهمد آنها نقاب بر چهره می زنند و همه چیز را می پوشانند"اما ناصر مرد بی نقاب بود"او هر چه بود رو بود و عیان هیچ چیز را از دیگران پنهان نمی کرد بماند که گاهی در قبال بعضی از مسائل سکوت می کرد با اینکه می دانست سکوتش به ضررش می باشد اما به خاطر غیرت و مردانگیش سکوت می کرد و هیچ نمی گفت.

و اینکه او به هیچ عنوان حتی سیگار هم نمی کشید چه برسد به مواد مخدر . حتی اهل قرص خوردن هم نبود و تنها قرصی که هیچ وقت دست رد به آن نمی زد قرص لاغری بود!

و هر دو خندیدم و ایشان ادامه داد

هر بار حرف از قرص لاغری می شد ناصر سریعا می گفت برای من هم از این قرصها بیاور.او به تناسب اندامش خیلی اهمیت می داد و به زیبایی; زیرا معتقد بود که خدا زیبایی را را دوست دارد همواره به ما می گفت به خودتان برسید و خود را دوست داشته باشید نه اینکه فکر کنید زیبایی مصنوعی نه زیبایی طبیعی و ساده را دوست داشت.

ناصر بنده خاص خدا بود خداوند موهبتهای زیادی در اختیاراو قرار داده بود .حلاوت صدای ناصر وملودیهای زیبا و دلنشینش نشان از عشق اوست به خدا و ارتباط زیبایی که با خدای خود ایجاد کرده بود.

تمام شایعات کذب محض است و به قول شما ناجوانمردانه به ناصر روا داشته شده که البته به هیچ عنوان این وصله ها به او نمی چسبد .

بازهم تکرار می کنم ناصرعبداللهی مردی بود بدون نقاب صاف و ساده و بی ریا و کسانی مثل او بسیار کم هستند آن هم در این روزگار دورنگی .

و در آخر هم دلم می خواهد از طرف من تشکر کنید از پرویز پرستویی .مردی که روح بزرگی داردو این افتخار را داد تا در آلبوم عشق است که اولین آلبوم ناصر بود با او همراه شده وبدون دریافت وجهی دکلمه های این البوم را اجرا کند.

صحبتها مفصل بود برخی را به دلایلی ذکر نکردم و باقی را تا جایی که امکان داشت برایتان نوشتم من هم از خانوم عظیمی و همچنین استاد بهمنی نهایت تشکر را دارم و ممنونم که با من همکاری کردند.

یا حق 


 

برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید   

 

   

 

هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

    

 

موضوعات دیگر:  

 

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید. 

     

  • در مورد مرگش باید بگویم که من خود روز دوم او را در آی سی یو دیدم ...همه چیز عیان بود ...

    استاد بهمنی: ناصر انسان عزیزی بود

    $
    0
    0

    بی گمان این صداست که می ماند.

    این هنر است که دل را جلا می دهد .

    این نام نیکو و یاد خوش است که در یادها باقی خواهدماند.

    شاید جسم ناصر عبداللهی را از دست داده باشیم اما خاطرات خوش با او بودن را هرگز فراموش نخواهیم کرد و یادگارهای زیبایی که از او برایمان باقی مانده است.

    گفتگویی داشتم با استاد محمد علی بهمنی.

    در این گفتگویی کوتاه تلفنی مجال این را نداشتم که خیلی با ایشان  صحبت کنم و تنها توانستم چند سوال که در ذهن داشتم را از ایشان بپرسم.

    متن این گفتگو را بدون کم و کاست برایتان می نویسم . 

    ناصر عبداللهی 

    گل مینا: چیزی که برای من خیلی سواله اینه که آقای عبداللهی این شعرهایی رو که از شما می گرفتن با انتخاب خودشون بود یا این که نه شما هم به ایشون کمک می کردیدو یا دیگران؟

    استادبهمنی: نه من بارها گفتم ناصر شعر و خوب می شناخت یعنی نه به دلیل اینکه حالا چون شعر من بوده حتما خوب بوده نه هر شعری رو می خوند حتما باهاش ارتباط درونی برقرار کرده بود که اجراش می کرد.

    گل مینا:درسته. چون من تقریبا یه چیزی حول و حوش هفت هشت ساله که آلبوم عشق است رو گوش می دم و واقعا شعرهای شما معرکس  و پرمعنی و من ارتباط خیلی عمیقی برقرار می کنم با این اشعار ولی الان بعد از جریان ناصر بعد از رفتنش وقتی این شعرها رو گوش می دم یه حس عجیبی بهم دست می ده یه طوری انگار اشعار برای حال و هوای الان سروده شده و این خیلی برام عجیبه مثلا اون شعر به شب نشینی خرچنگهای مردابی چگونه رقص کند ماهی زلال پرست ..

    استاد بهمنی: بله .که آخر هم نتوانست رقص کند...اون طوری که اونا می خواستن نتوست رقص کنه.

     گل مینا:این بدین جهت برای من سواله که از بعضیها شنیدم که مثلا دارینوشیها کمک می کردند در انتخاب اشعار ناصرو از این حرفهای این مدلی من زیاد شنیدم

     استاد بهمنی:بالاخره هرکسی یه سهمی داره ولی اون چیزی که نمی شه کتمان کرد اینه که خود ناصر با شعر حالا نه تنها شعر من شعر هر کسی رو اگه باهاش ارتباط درونی برقرار نمی کرد نمی خوند. حالا ولی اینکه ممکنه  مثلا بچه های دارینوش پیشنهادی بهش داده باشن نمی تونه حرف ناروایی باشه مسلما اونها هم چنین همدلیی رو داشتن باهاش.

    گل مینا: البته از خود بچه های دارینوش من نشنیدم این حرف و از جای دیگه شنیدم که می گفتن شعرای ناصر رو دارینوش انتخاب می کرده .

    استاد بهمنی: نه اینطوریم نیست . ناصر مستقل بود . ولی به طور کلی هر کسی می تونه این کار و بکنه وقتی در هر صورت می تونه یک صدایی برای هر کلامی باشه خوب پیشنهادهایی هم بهش می دن ولی مهم اینه که درون یک خواننده چطور بتونه این پیام و این صدا رو رساتر بیان کنه که ناصر اگر این حس و حال براش پیش نمیومد او ن ترانه رو اجرا نمی کرد .

    گل مینا: استاد سوال دیگه ای که برای من پیش اومده اینه که شده بود ناصر به شما بگه مثلا من در این مضمون یا ملودی شعری می خوام شما براش شعر بگین؟ یا این که نه شما شعر و می گفتین ناصر میومد می دید انتخاب می کرد؟

    استاد بهمنی: نه هر دوتاش یود. چون این کارها هنری بوده پس یک طلب دوجانبه بوده. ایشون  ملودیهای بسیار ارزشمندی داشت که من و واقعا به کلام می کشوند مثلا همون کار "یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس " این اصلا بوی ملودی ناصر درونش پراکندس.

    گل مینا: آهنگ هوای حوا چی؟ این و شما سروده بودید بعد ناصر خوند؟

    استاد بهمنی: آره. این و اتفاقا من زیادم موافق نبودم ایشون بخونه به دلیل اینکه این و قبلا آقای عماد رام پیش از انقلاب خونده بود نه با این ملودی البته . با ملودی که خودش کار کرده بود و اتفاقا کار با ارزشی هم هست . ناصر این شعر وقتی کار کرد تا موقع اجراش هم به من چیزی نگفت چون خودش این و شنیده بود و حفظ کرده بود و دوست داشت بخونه .البته من هم بعدا ازش کمی گله کردم که نبایست این کار و می کرد اما در هر صورت دوست داشته و خونده دیگه و بله این شعر مال گذشتس و قدیمیه.

    گل مینا: استاد حالا که قرار شد صحبتهای شما را بنویسم یه جمله در مورد ناصر بگین تا برای حسن ختام  بنویسم یا احساستون و در مورد ناصر تو یک جمله بگین.

    استاد بهمنی: والله احساس من نسبت به ناصر چیزی نیست که در یک جمله بتونم بیانش کنم و اصلا در قالب جملات نمی گنجه چون یه حس قلبیه و یه نزدیکی خاصه اما اگر بخوام فقط یه جمله بگم از طرف من بنویس "ناصر انسان عزیزی بود".

    جواب سوالم تو باشی اگر 

    ز دنیا ندارم سوالی دگر

    که من پاسخی چون تو می خواستم

    مباد آرزویم از این بیشتر

    نشستم به بامی که بامیش نیست

    شگفتا دلم می زند باز پر

    نفسگیر گردیده آرامشم

    خوشا بار دیگر هوای خطر

    بر آنست شب تا به خوابم کشد

    بزن باز بر زخم من نیشتر

    دلم جراتش قطره ای بیش نیست

    تو ای عشق او را به دریا ببر

    تو ای عشق او را به دریا ببر...

    شعراز استاد بهمنی و با تشکر فراوان از ایشان.

    والسلام


    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید   

     

       

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

        

     

    موضوعات دیگر:  

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید. 

     

  • ناصرعبداللهی معجزه گربود. . .

    $
    0
    0

    آمدن ورفتن رسم این دنیاست ودیدن جای خالی آنهایی که دوستشان داریم،

    قانونی است که زندگی برای بشریت تعیین کرده است. یک روزآمدن ویک روزرفتن ویک روزمهمان شدن دراین مهمان سرای دنیا، رسم زندگی است.

    اما به قول بزرگی که گفته است:«من نامم را پدرومادرم  وشهرتم را اجدادم انتخاب کرده اند،اما مسیرزندگی را خودم تعیین می کنم،بودن مهم نیست، چگونه بودن و چگونه رفتن مهم است واین فصل ممیز انسان ها ازیکدیگراست.»

     

    ناصرعبداللهی ازجمله چهره هایی بود که اگرکمی انصاف به خرج دهیم، قضاوتی منصفانه، بی همتا بودنش را ثابت می کند. چهره ای که با جذابیت، محبوبیت و

    بی ریایی،درمدت زمانی کوتاه وباورنکردنی به آن چنان جایگاهی دست یافت که شاید برای خود اونیز دورازانتظاربود.

    با وجود مطرح بودن چهره این هنرمند،هم چنان حرف هایی نشنیده ازکسانی که برای اولین بار دست وی را به نشانه دوستی ویاری دراین راه فشردند، باقی است.

     

    «سفرنامه صبا» راهگشایی برای هنرمندان گمنام

    بی شک هرایرانی، برای یک بارهم که شده درطول این سالیان برنامه پرطرفدار«صبح بخیرایران» را دیده است. برنامه ای موفق وپرطرفدارکه هرروزصبح، با درنظرگرفتن آیتم های جذاب ومتفاوت، جای خود را در

    خانه ها ودلها بازکرد. ازجمله ویژگیهای این برنامه که توانست میان مخاطبان شهرستانی طرفداران پروپا قرص پیدا کند،قسمتی تحت عنوان سفرنامه«صبا»بود.

    این برنامه با درنظرگرفتن تدارکات مورد نیاز،درهرقسمت سری به شهرستان های دورونزدیک ایران می زد وازنزدیک به اتفاق اهالی شهرستان های مزبور، ساعاتی را به گپ وگفت می پرداخت.

    نکته ای که دراین سفرها جلب توجه (والبته جلب تحسین)می نمود،آشنا ساختن مخاطبان با هنرمندان ناشناخته بود. «سفرنامه صبا»دلیلی برای راه گشایی تعدادی ازهنرمندان شد که درحال حاضرنیزمشغول فعالیت هستند.

     

     

    ترانه هایی که هرگزتکرار نخواهد شد

    جواد مباشری

     

    جواد مباشری که درسال 74یکی ازتهیه کنندگان برنامه سفرنامه«صبا» بود به سوال ما مبنی برنحوه آشنایی اش با زنده یاد ناصرعبداللهی چنین توضیح داد:

     

    درمدت زمانی که تهیه کنندگی برنامه«سفرنامه صبا» را به عهده داشتم، در

    سفر به شهرستان های مختلف با اداره ارشاد شهرستان ودرصورت امکان با دفترتلویزیون استان درارتباط بودم. درسفری که درسال 74 به بندرعباس داشتیم،یکی ازهمکاران ما دررادیوتلویزیون بندرعباس،ازفعالیت هنرمند جوانی دراین استان خبرداد که به دلیل کم رو بودن تمایل چندانی به همکاری در رادیوتلویزیون بندرعباس نشان نمی داد.آدرس منزل ناصرعبداللهی را ازهمکارم گرفتم وهمان شب ساعت 11پس از فراغت ازکارها،سری به منزل اوزدیم. خانه ای دریکی از بولوارهای کناردریای بندرعباس وجوانی خوش رو که به گرمی ازحضورما استقبال کرد.همان شب درمنزل با امکاناتی که داشت(ازجمله ارگ ومیکروفن)چند قطعه را بصورت زنده برایمان اجرا کرد. سپس تا نیمه های شب درخیابان های بندرعباس قدم زدیم وناصرازعلایق واعتقادات وهنرش برایمان گفت. بعد ازآن شب به شدت تحت تاثیرشخصیت وصدا وآثاراوقرارگرفتم وبه اوپیشنهاد ادامه همکاری دادم. سرانجام برای ضبط برنامه ای دریکی ازپارک های بندرعباس به نام «نخل خدا» با ناصرقرارگذاشتیم که تا پایان برنامه ازحضوردربرنامه امتناع کرد. قبل ازجمع آوری وسائل صحنه یکی ازهمکاران را برای آوردن اوبه سرصحنه فرستادم وسه آهنگ توسط وی اجرا شد. البته این آهنگ ها به صورت زنده پخش نشد وبرنامه با مصاحبه ای که اقبال واحدی با اوداشت برای پخش در زمانی مناسب،تهیه شد.

    پس ازسفربه بندرعباس،ناصرعبداللهی به عنوان یک دوست درسفربه کیش وقشم ما را همراهی کرد وتنها درجزیره قشم اجرای زنده داشت،که با موفقیت نیزهمراه بود. درسفری که به جزیره ابوموسی داشتیم با وجودی که ناصرعبداللهی دراین سفردرکنارما نبود،قطعاتی را که دربندرعباس ضبط کرده بودیم پخش کردیم.هم چنین قطعه ای به نام «ای نام توبهترین سرآغاز» که ازساخته های ناصرعبداللهی بود وبا اقتباس ازشعرسنایی با مطلع فوق شروع می شد،که به نوعی تبدیل به تیتراژبرنامه«سفرنامه صبا» شد.

     

    دلیل عدم اجرای زنده توسط ناصرعبداللهی درآن زمان چه بود؟

    آغاز فعالیت اوبود وبه راستی نتیجه اجرای زنده را نمی توانستیم حدس بزنیم. با توجه به حضورتازه وی درسیما ونواختن همزمان،آمادگی زیادی برای اجرای زنده نداشت.

     

    ازحضورناصرعبداللهی درتهران واستودیوصبا برایمان بگویید.

    پس ازمسافرت های متعدد وبازگشت به تهران، نوروزسال 1375ازناصر

    عبداللهی برای حضوردربرنامه صبح بخیرایران دعوت کردیم. پس از

    حضوراودراستودیوصبا،قطعه ای بصورت زنده توسط اواجرا وپخش شد.

     

    آثاربرجسته ناصرعبداللهی ازنظرشما کدام یک ازقطعات اوبودند؟

    قطعه ای درمدح حضرت ابوالفضل(ع)وقطعه ای دیگربنام «توحید»(وشاید با نامی دیگراما با مفهوم توحید) که هرگزبصورت جدی تنظیم وپخش نشد. یا به عبارتی پخش آنها به برنامه صبح بخیرایران محدود شد. هم چنین

    قطعه ای درمدح حضرت رسول(ص)،با موسیقی فیلم محمد رسول الله و

    قطعه ای به نام«علی ای احمد ثانی»که البته این قطعه درآلبوم«بوی شرجی» لحاظ شد. قطعه محمدرسول الله(ص)،با تنظیمی سنگین توسط ارکستراسیون اجرا شد وازجمله آثارقوی وپرمحتوای اوبود.

     آلبوم های«عشق است» و«دوستت دارم» جزء پرفروشترین آثار ناصرعبداللهی بود که مورد استقبال زیادی قرارگرفت. درایران وخارج از ایران،ازجمله لندن،کنسرت های موفقی برگزار کرد ودرتمام برنامه ها ازکسانی که برای اولین باردربرنامه سفرنامه صبا، اورا یاری کردند قدردانی کرد وبه نوعی این امررا برخود تکلیف کرده بود. 

    دیدگاه شما درهمان مقطع زمانی که با ناصرعبداللهی همکاری می کردید، نسبت به فعالیت هنری اوچه بود؟

    به طورملموس احساس می کردم وجود هنرمندانی مثل ناصربرای تکان دادن بازارموسیقی پاپ لازم است. کاراوازمحتوایی معنوی برخورداربود و مایه تمام کارهایش،به خصوص آثاری که درابتدا با اوپخش کردیم، معنا گرایانه بود. ازدیگرآثاراو،اثری بود که پیش ازآن صادق آهنگران اجرا کرده بود وناصرعبداللهی مجدداً این قطعه را اجرا کرد. این اثرهم با تنظیمی سنگین، توسط ارکستراسیون وبا شعرمعروف «ای لشگرصاحب زمان(عج)» اجرا شد وصرف تغییرات کوچکی درشعرازتلویزیون پخش شد. پخش این قطعه مربوط به زمانی بود که مسئولیت بخشی ازیک برنامه، درارتباط با رزمایشی را به عهده داشتیم، این قطعه برای اولین بار درآن برنامه پخش شد ومتاسفانه هرگزتکرار نشد.

      

    ناصرعبداللهی  

    دوستان نزدیک ناصر بدون توجه به فاصله سنی همگی او را بابایی صدا می کردند.   

     

    خیلی ها معتقدند ناصرعبداللهی خیلی زود دردلها جا گرفت وبه عبارتی قدم آخررا اول برداشت. دلیل موفقیت اوازدیدگاه شما چیست؟  

    یکی ازدلایل موفقیت ناصر،چهره جذاب ومعنویتی بود که درورای آن وجود داشت. دلیل دیگر،فضای آثاراوبود که ماهیت معنوی داشتند ومطلب سوم شخصیت ساده و بی ریای ناصرعبداللهی بود. ناصرهمیشه با مردم بود ودر مدت زمانی که درتهران بیشتریکدیگررا می دیدیم،بارها پس ازخروج از

    دفتر مشاهده می کردیم که با چند نفرغریبه دردفترکارحاضرمی شود. وقتی ازعلت حضورافراد سوال می کردیم تنها جوابی که می داد،علاقه مندی آنان برای شنیدن آثارش را ذکرمی کرد. روحیه عجیبی داشت وکودک درونش همچنان زنده بود وازاین حیث انسان فوق العاده ای محسوب می شد. اعتقادات خاصی داشت،ازجمله اینکه معتقد بود باید کاری کند که نسل جوان را تحت تاثیرقرارداده وحرف وهدفش همیشه معین بود. اوشهرتش را برای گزینش های معنوی اش بکارمی بست.

     

    ******

    هنرمندی نوآور ومبتکر

    اقبال واحدی

     

    ازشروع  آشنایی تان با ناصرعبداللهی و چگونگی حضوراودربرنامه

    «سفرنامه صبا» بگویید: 

    درسال 74 برای ضبط قسمت هایی ازبرنامه«سفرنامه صبا» به استان هرمزگان وسپس به بندرعباس رفتیم. ناصرعبداللهی دربندرعباس،از هنرمندان محلی بود که ازطریق اداره ارشاد استان هرمزگان به ما معرفی شد. جوانی که زمینه های مذهبی درقالب موسیقی پاپ فعالیت می کرد، مطلع شدیم.

    درهمان روزها برنامه ای دریکی ازپارک های بندرعباس به نام«نخل ناخدا» با حضور مردم این شهرضبط وبه صورت زنده پخش شد. پس ازپایان برنامه، چند قطعه با نوازندگی واجرای ناصرعبداللهی ضبط کردیم که به دلیل مشخص نبودن چگونگی اجرا اقدام به پخش زنده نکردیم. پس ازاین سفر،به جزیره ابوموسی رفتیم وهمانجا قطعات ضبط شده را پخش کردیم. ازجمله قطعه ابوالفضل(ع) که درمدح آن حضرت ساخته شده بود و درایام شعبان و روزجانباز ازجزیره ابوموسی پخش شد. این حرکت به منزله معرفی چهره ای جدید درموسیقی پاپ بود. پخش این قطعه با استقبال خوبی ازسوی مردم مواجه شد وبه همین دلیل درسفری کمه به جزیره کیش داشتیم بازهم ازآن استفاده کردیم.

    پس ازمراجعت ازسفرهایی که ازآنها یاد کردم، ناصرعبداللهی دربرنامه صبح بخیرایران حضورپیدا کرد.

     

    ازآمدن ناصرعبداللهی به تهران وبرنامه«صبح بخیرایران» برایمان بگویید: 

    پس ازپخش قطعه های اجرا شده توسط ناصر ومشاهده استقبال مخاطبان، ازاین هنرمند برای حضوردربرنامه صبح بخیرایران دعوت کردیم. گفتنی است جواد مباشری،که درآن سالها  یکی ازتهیه کنندگان برنامه«سفرنامه صبا»بود، دراین زمینه کمک زیادی به زنده یاد ناصرعبداللهی کرد. برای مدتی، بنا به دلایلی شاهد پخش اثری ازناصرعبداللهی نبودیم که مشکل فوق به کمک جواد مباشری حل شد.پس ازفوت ناصرعبداللهی،نواراولین اجرای اورا که درجزیره ابوموسی برای نخستین بارپخش شد، تکثیرکردیم ودر اختیارعلاقمندانش قراردادیم.

     

    بیشترین دلیل موفقیت ناصرعبداللهی را درکدام یک ازخصوصیاتش

    می دانید؟ 

    یکی ازخصوصیات بارز والبته دوست داشتنی این هنرمند،چهره جذاب اوبود. به علاوه اشعاروآهنگ هایی که مطلقاً حاصل تلاش خود اوبود. صدای خوب اودرکنارشعرو موسیقی،مجموعه موفقی را تشکیل می داد. این هنرمند گرایشات مذهبی استواری داشت وبیشتر دروصف ائمه اطهار(ع) می سرود ومی خواند. پیش ازآن، قطعات اجرا شده درمدح ائمه اطهار(ع) را درقالب سنتی شاهد بودیم وشنیدن اشعاری ازاین دست درفضای موسیقی پاپ، حرکتی بدیع وجالب بود.

    ازدیگرخصوصیات مثبت او، می توان به همت والایش اشاره کرد. پس از آشنایی ما با ناصرعبداللهی و ورود اوبه جامعه موسیقی، درتمام برنامه هایی که اجرا می کرد، ازمن وهمکارانم، به خصوص جواد مباشری که اورا دراین راه یاری کرده بود، یاد می کرد.

     

    فعالیت هنری زنده یاد ناصرعبداللهی چند سال طول کشید وشما فعالیت وی را دراین دوران چگونه ارزیابی می کنید؟ 

    فعالیت وی حدود 12سال به طول انجامید.ازجمله مولفه های مثبت اووجود ابتکار و نوآوری درآثارش بود. خواندن به لهجه محلی را ادامه داد وهرگز نخواست خودش را اززادگاهش جدا بداند. همیشه به زادگاهش افتخارمی کرد. کنسرت هایی که برگزارمی کرد همیشه مورد استقبال وتوجه قرارمی گرفت واین موضوع نشان دهنده موفقیت اودربرقراری ارتباط با مخاطبان بود.

     

     

    ******** 

    صدایی که شخصیت داشت!

    افشین سیاه پوش

     

    ازناصرعبداللهی گفتن کارسختی است. اصلاً همیشه صحبت کردن درمورد آدم های بزرگ کاربسیارسخت ومشکلی بوده وخواهد بود، به خصوص آدم هایی که هم شخصیت بزرگی دارند وهم قلب بخشنده. به نظرمن ناصرانسان بزرگی بود با آرزوهای کوچک. اما چرا اورا اینطورتوصیف کردم؟ آدم های بزرگی مثل ناصر،خودشان آرزوهای بزرگی هستند برای مردمی که دوست شان دارند.

    گفتنی ها درمورد این هنرمند فرهیخته بسیاراست.  

      ازجمله اینکه ناصر، روح بزرگ و پرتلاطمی داشت ووقتی کنارش می نشستی این موضوع را به سرعت درمی یافتی که روح بی تاب اودرقالب بدنش نمی گنجید وهمواره سودای پروازداشت.  

     

    نه اینکه بعد ازفوتش بخواهم با چنین حرف هایی ازاو تعریف وتمجید کنم،بلکه به این دلیل مثل ناصرکمتردردنیا داریم. 

    آیا کسی را می شناسید که هرروزدوبار شما را ببیند وهرباردرآغوشش بفشارد وبه شما بگوید دوستتان دارد؟ ناصرعبداللهی چنین شخصیتی داشت. به بیان دیگراونهایت مرام وبزرگواری را درقالب یک انسان هنرمند وجذاب، درخود جمع کرده بود.  

     

    البته این تمام ماجرا نیست چرا که ناصر، از لحاظ تکنیکی نیزجزو بهترین خوانندگان وهنرمندان وطنی بوده ومی توانم به جرات بگویم اگرصدای غیرقابل تکراراورا ازموسیقی پاپ بعد ازپیروزی انقلاب اسلامی حذف کنیم، هنرموسیقی درکشورمان 10تا15 درصد ازتوان خود را ازدست خواهد داد. صدای ناصربرعکس بسیاری ازهنرمندان مان یک کاراکترداشت،یک کاریزمای واقعی ازیک خواننده برزگ واین مسائل بود که وی را درزمره بالاترین ها درموسیقی مطرح

    می کرد.

     

    من روزها وشب های بسیاری را با ناصرعبداللهی سرکردم وخاطرات فراوانی چه تلخ و چه شیرین ازوی دارم. رابطه کاری نزدیک من وناصر درعالم موسیقی آنچنان بود که سعی می کردیم بدون کم وکاست خواسته های یکدیگررا اجابت کنیم. یادم می آید آهنگساز جوانی را می شناختم که آرزویش کارکردن با ناصرعبداللهی بود. البته سعی می کنم نامی ازوی نبرم چرا که حالا آن جوان یکی ازبهترین ومعروفترین آهنگسازان کشوراست و نامش را دراکثرآلبوم های این روزها می بینیم. خلاصه اینکه من ماجرا را با ناصردرمیان گذاشتم وگفتم، این هنرمند جوان دوست دارد تورا ازنزدیک ببیند. ناصرهمان شب قراردیداررا فیکس کرد وبا هم به خانه آن جوان رفتیم. بعد ازدوسه روزمتوجه شدم ناصربدون اینکه به من چیزی بگوید با آن جوان رابطه برقرار کرده وبه وی کمک می کرد تا پیشرفت کند. حتی می شنیدم که با گیتارش به خانه آن هنرمند جوان می رفت وبرای خوانده اش گیتار  می زد ومی خواند. حالا که به گذشته بازمی گردم ازخودم می پرسم، چند خواننده مثل ناصرعبداللهی وجود دارد که چنین کاری انجام دهد وبا دادن فضای هنری وخرج کردن اعتبارش به بزرگ شدن یک نفرکمک کند؟

     

    ناصرعبداللهی انسانی بود که به دلیل داشتن جاذبه های شخصیتی فراوان از سوی همکارانش به شدت حمایت می شد. اوبه راحتی می توانست یک گروه را تحت تاثیرخود قرار داده وخواه ناخواه اعضا را برآن دارد که خواسته هایش را اجرا کنند وچقدردراین کارتبحرداشت. شخصیت کاریزماتیک او سبب می شد همه به اواحترام بگذارند.  

     

    جدا ازاین مسائل،حس می کنم دراو می شد علم متافیزیک را جستجو کرد. بله! روح بزرگ ناصرعبداللهی درگیربُعد متافیزیکی زندگیش بود.

     

    روحش شاد ویادش گرامی باد.

     

    منبع: نشریه تخصصی موسیقی قرن21/ آبان وآذرماه 1387. 

    (با تشکر از محسن برای ارسال این مطلب)

      

      

    ب.ن: 

    دوستان گرامی متاسفانه خبردار شدم که پدر گرامی یکی از دوستانمان به نام مرجان چند روز پیش فوت کردند. اینجانب با نهایت تاسف و تاثر از طرف خود و دیگر دوستداران ناصریا به ایشان تسلیت  گفته و از خداوند برای ایشان و خانواده گرامیشان صبر و تحمل  خواستارم. 


     

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع( و این بار او از ناصر می گوید )بر روی همین لینک کلیک کنید.

     

     

      

      

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟  

     

        

     

     

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • متن ترانه های ناصرعبداللهی
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     


  •  

      

     برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید.  

    مصاحبه با غلام علمشاهی: ناصر عبداللهی، یک انسان آسمانی

    $
    0
    0

    آقای غلام علمشاهی مدیر موسسه  آوای نکیسا هستند وی سه آلبوم بوی شرجی، هوای حوا و ماندگار از ناصر عبداللهی رامنتشر کرد . 

     

    و این روزها هم به یاد ناصر عبداللهی آلبوم *یاد ناصریا* را با آهنگسازی و خوانندگی اسحاق احمدی منتشر کرده اند ، به دلیل ارتباط نزدیکی که آقای علمشاهی به عنوان ناشر موسیقی با شهید عبداللهی داشتند تصمیم گرفتیم مصاحبه ای را با ایشان  انجام بدهم. 

    در یک روز خنک پاییزی به مرکز پخش آثار تولید شده موسسه آوای نکیسا(ایران صوت) واقع در خیابان لاله زار رفتیم تا در فرصتی اندک  از اخلاق و منش ناصر با آقای علمشاهی صحبت کنیم ، وی هم با زبان شیرین آذری استقبال گرمی از ما کرد.  

      

    سوال : چطور با آقای عبداالهی آشنا شدید؟     

     

    علمشاهی : من خودم که برای اولین بار صدای آقای عبداللهی را از تلویزیون شنیدم، خیلی از صدایش خوشم آمد ، آن کاری که ناصر اجرا می کرد یا فاطمه بنت نبی بود ، این کار روی من خیلی تاثیر گذاشت و دیدم که رنگ صدای ناصر با بقیه ی هنرمندان متفاوت است  و وقتی که مجددا او را در برنامه های بعدی تلویزیون دیدم از منش و خصوصیات او خوشم آمد و دیدم واقعا به موسیقی علاقه دارد و به کارهایی که می خواند اعتقاد دارد ، من از آن زمان شیفته ی کارهای آقای عبداللهی شدم و به واسطه ی دوستی که با موسسه دارینوش داشتم و در آنجا رفت و آمدی داشتم در موسسه با ناصر آشنا شدم ، به ناصر گفتم که از صداش خوشم آمده و او هم خیلی گرم با من برخورد کرد، چون خصوصیات این آدم جوری بود که با هر کسی صحبت می کرد در همون برخورد اول شیفته ی اخلاق و رفتار این آدم می شد ، وقتی که ناصر فهمید کار من هم موسیقی است با هم دوست شدیم و قرار های بعدی را با هم گذاشتیم ، که قسمت شد از آلبوم بوی شرجی به بعد رو با هم تولید کردیم.  

       

    سوال : چه شد که ناصر عبداللهی اینقدر در جامعه محبوب شد و چه شد که اصلا ناصر عبداللهی، ناصر عبداللهی شد؟   

     

    علمشاهی : شروعش در برنامه صبح بخیر ایران بود که رفته بودند بندر عباس ، بعدش هم به واسطه ی آقای محمد علی بهمنی با موسسه دارینوش آشنا شد و بعد آمد تهران و چند سالی در تهران بود ، منش و اخلاق ناصر، انتخاب کارهایش و گرمی صداش و احساسش که واقعا در کارهایش بیان می کرد در تمام مخاطبین اثر می گذاشت.  

     

    سوال : می توان گفت که آثار آقای عبداللهی در حقیقت چکیده ای از افکار و اندیشه های خودش بوده ؟   

      

    علمشاهی : ایشان ۵آ لبوم منتشر کرده به اضافه تک تراک های که منتشر کرده و یا کارهای مناسبتی که  برای صدا و سیما انجام داده ، همه از اعتقاد های درونی ایشان سرچشمه گرفته و به کارهایش قلبا اعتقاد داشت و می دانست که کارهایش در قلب مخاطبین تاثیر می گذارد. 

    ایشان در مصاحبه هایش هم اعلام کرده بود که اصلا قصد خوانندگی نداشته ولی با سازها آشنایی داشت ، ناصر بچه بندر عباس و هرمزگان بود و بندر عباس به دلیل موقعیت جغرافیایی از قدیم محل تردد کشور های دیگر هم بوده و کشتی ها آنجا رفت و آمد داشتند و مردم آنجا با گونه های مختلف شخصیتی و نژادی رفت و آمد داشتند و موسیقی مختلف ملل هم آنجا رسوخ داشته ، مثل موسیقی های هندی، آمریکای لاتین و انواع و اقسام موسیقی ها  و این موسیقی ها کم و بیش در آن منطقه نفوذ کرده ، ناصر هم می گفت که از بچگی به موسیقی علاقه داشته و بیشتر سازها رو هم می شناخته و هدفش اصلا خواندن نبوده.   

     

    سوال : پس ناصر چه هدفی داشته؟   

     

    علمشاهی : دوست داشته که بیشتر برای دیگران کار بسازه نه اینکه خودش بخواند و خودش می گفت که داشتم برای برادرم کار می ساختم که در حین کار هم باید برای برادرش تمرینی می خوانده که برادرش ملودی رو حفظ بشه  که بعد برادرش می گوید که تو بهتر از من می خوانی.

    همچنین در بندر عباس هم ناصر را (قبل از اینکه شناخته شود)  به صورت خواننده محلی می شناختند.  

     

    غلام علمشاهی

     

    سوال : پس می توان گفت که برحسب شرایط جغرافیایی ناصر با انواع موسیقی ها آشنا شده و از میان آنها موسیقی پاپ رو برگزیده است؟     

     

    علمشاهی : بله ، همینطور بوده است ، خدا بیامرز ناصر به خاطر اخلاق و منشی که داشت با یک بچه ی کوچک  و یا کسی که از خودش بزرگتر بود خیلی زود منش می گرفت و روابط عمومی قوی داشت و علاقه ی خاصی هم به موسیقی داشت و خودش چندین بار گفته بود که کارهایی را که من می خوانم به من الهام می شود.   

    ناصر (قبل از شناخته شدن در صدا و سیما) می خواست از ایران برود ، رفته بود دبی که از آنجا هم بورد اروپا یا آمریکا و میخواست برود آنطرف فعالیت کند ، که خودش تعریف می کرد که در یکی از این شب ها که هنوز در دبی بوده حضرت زهرا رو در خواب می بینه و حضرت با ناصر در خواب می گویند که: تو حق نداری مملکت و وطن و جایگاه خودت  رو ترک کنی و جای دیگری بروی ، ناصر می گفت که این خواب خیلی رویش تاثیر گذاشته و از همانجا دوباره بر می گردد ایران و در ایران مجددا فعالیتش را شروع می کند  و بعد از این ماجرا بود که سفرنامه صبا به بندر عباس می روند و با ایشان آشنا می شوند ، ناصر قبل از اینکه در تلویزیون مطرح بشه به صورت محلی کار موسیقی انجام می داد او در جشن های محلی هرمزگان فعالیت داشته و خیلی ها به ناصر گفته بودند که اگر با صدایی که داری به طور جدی در موسیقی فعالیت کنی به یک شهرتی می رسی و چون در آن زمان عرصه ی موسیقی پاپ در کشور خیلی باز نبود تصمیم گرفت که در خارج از کشور فعالیت کنه و از طریق دبی می خواست به کشور های اروپایی یا آمریکایی برود که آن داستان برایش اتفاق می افتد و دوباره به ایران بر می گردد.    

     

    سوال : به نظرم آلبوم های آقای عبداللهی یک روند خاص را طی نمی کند ،  مثلا کاست عشق است یک آلبوم کلاسیک است ولی آلبوم هوای حوا یک آلبوم پرشور و انرژی است ؟   

     

    علمشاهی : این مسئله برمیگردد به فضای آن روز ها ، موسیقی همیشه اینطوری است ، موسیقی تنوع پذیر است ، شما ممکن است امروز از یک سبک موسیقی خوشت بیاید ، ۶ ماه دیگر از یک سبک دیگر،  سبک های موسیقی تنوع پذیر است ، ناصر در سال  ۷۸ کاست عشق است را منتشر کرد و در سال ۸۲ کاست هوای حوا را منشر کرد ، طرفداران این نوع موسیقی طیف جوانی هستند که آنها هم به دنبال تفکر و فکر های نو هستتند.    

     

    سوال : ناصر در اواخر عمر شریفش اعلام کرد که خیلی علاقه دارم کاست های معنوی را منتشر کنم ، آیا این کاست ها منتشر شد؟ و اصلا موسیقی معنوی یعنی چه ؟ 

     

    علمشاهی : ایشان خیلی به کار های معنوی علاقه داشت و بارها هم به من پیشنهاد کار معنوی داده بود ، مثلا همین کار یمبو سئنه یک کار معنوی است ، ایشان اعتقاد عجیبی به ائمه ی اطهار داشت و دوست داشت در همه ی آلبوم هایش حداقل یک قطعه را به ائمه اختصاص دهد ، بارها به خود من پیشنهاد داده بود که می خواهد یک آلبوم کامل را به صورت معنوی و عرفانی کار کند  و درآمد حاصل از فروش این آلبوم هم به ایتام  سازمان های بهزیستی اختصاص دهد و می گفت که چند تا کار معنوی هم آماده کرده ام ، شعر هایش را تنظیم کرده ام، ملودی هایش رو تنظیم کرده ام و آماده ام که بخوانم و قرار شد که درآمد این کار را به فقیران و ایتام اختصاص بدهیم.   

     

    سوال : آیا این آلبوم منتشر شد؟  

      

    علمشاهی : متاسفانه اجل مهلتش نداد ، در حقیقت این آلبوم آماده بود و ماکت آن هم آماده بود و ما تصمیم داشتیم بعد از آخرین کارش که ماندگار بود این کار را حتما انجام دهیم ، من هم خیلی به این آلبوم علاقه داشتم چون به تفکر آقای عبداللهی اعتقاد داشتم و دوست داشتم که من هن سهمی در این کار داشته باشم.   

     

    سوال : یعنی این آلبوم ضبط شده ولی هنوز منتشر نشده؟  

     

    علمشاهی : خیر، این کارها در حد ماکت بود که ایشون ساخته بودند ولی ضبط نهایی (ضبط در استودیو)  نشده بود ولی فکر می کنم که این کارها در آرشیو خود ناصر در خانه اش وجود داشته باشه و خانواده اش این کارها را داشته باشند.     

     

    سوال : شما با خانواده ی آقای عبداللهی رابطه ای برقرار نکردید که بتوانید این کارها را منتشر کنید ؟    

     

    علمشاهی : ببینید، چون این کارها ضبط نهایی نشده ما نمی توانیم آنها را منتشر کنیم بعلاوه اینکه ما با خانواده ی ناصر خیلی در ارتباط نیستیم چون اینها در بندر عباس هستند ، پارسال پسر ناصر( نوید عبداللهی) با من تماس گرفت و گفت که پدرم کاری پیش شما داره ؟ گفتم نه ، فقط یک کار از ایشان داریم که آن هم هفته ی آینده منتشر می شود آاین آلبوم، آلبوم یاد ناصریا است که آقای اسحاق احمدی خوانندگی و آهنگسازی آن را به عهده داشته است و یک اثر منتشر نشده از ناصر عبداللهی در این آلبوم است که به مناسبت دومین سالگرد عروج  ناصر عبداللهی این آلبوم را منتشر می کنیم  و همه ی آثار این آلبوم در شرح حال ناصر عبداللهی است  و دیگر از آقای عبداللهی کاری در دستمان باقی نمانده. 

     

    سوال : منظور از ماکت چیست؟     

     

    علمشاهی : کارهای ماکت، کارهای آزمایشی است  و این نوع کارها ضبط نهایی نشده است و آنچنان کیفیت مطلوبی ندارد و شاید این کارها با یک گیتار یا یک کیبورد خوانده شده و کیفیت ضبط خوبی ندارد.    

     

    سوال : شما هم شاهد دگرگونی احوال آقای عبداللهی در این ۱ سال آخر بوده اید؟  

      

    علمشاهی : بله، من هم شاهد بودم ، ایشان اعتقادات محکم و شدیدی داشت  و این آخر ها می گفت که دیگر نمی خواهم از صدایم امرار معاش کنم و تنها امرار معاش ناصر از طریق موسیقی بود و در چند کار دیگری که به جز موسیقی می خواست انجام بدهد متاسفانه موفق نبود ، مثلا یک بار به من گفت که در بندر عباس می خواهیم مواد پروتئینی پخش کنیم ، خانواده ی ناصر، یک خانواده ی پر جمعیت بود و هزینه ی این خانواده به عهده ی ایشان بود ،  موسیقی هم همیشه جوابگوی زندگی یک هنرمند نیست  بالاخره هنرمند باید از یک جایی تامین باشد ، هنرمند بیشتر از اجرا هایش پول در می آورد ، ناصر اینقدر معرفت داشت که در اجرا هایی که سودی به حال خودش نداشت سعی می کرد که پول اعضای ارکست را بدهد و هیچ چیز برای خودش باقی نمی ماند  البته خودش اینطور می خواست و می گفت که اگر برای من چیزی نمونه عیبی نداره ، ناصر در حالی که خودش مشکلات مالی داشت به دیگران هم کمک می کرد. 

    ناصر در تهران اجاره نشین بود ، همیشه کنسرت نبود ، همیشه کاست نبود ، هر سال یک آلبوم منتشر می کرد که آن هم خودش هزینه هایی داشت ، همین مشکلات مالی باعث شد که این آخرها دوباره برود بندر عباس ، چون هزینه های شهرستان از اینجا کمتر بود.   

      

    سوال : آقای عبداللهی به شما گفته بودند که از موسیقی بیزار شدم ؟   

      

    علمشاهی : به من گفته بودند که دیگر نمی خواهم از صدایم پول در بیاورم و می گفت که درست نیست آدم از خواندن پول در بیاورد و می گفت که اگر یک آلبوم معنوی کار کنم دیگر نمی خواهم از این راه امرار معاش کنم.     

     

    سوال : به نظر شما دلیل برگشت مجدد آقای عبداللهی به بندر عباس چه بود ؟  

     

    علمشاهی : من فکر می کنم که به دلیل مشکلات مالی بود ، ناصر یک اعتقاد هایی آن اواخر پیدا کرده بود که شب تا صبح به عبادت می پرداخت و همیشه ما را نصیحت می کرد به تقوا و درستی و صداقت ، همیشه می گفت این دنیا ایتقدر ها هم ارزش ندارد ، همیشه می گفت خدا کند ظهور امام زمان نزدیک شود ، این اواخر یک حالت روحانی خاصی پیدا کرده بود و در این حالات روحانی غرق شده بود.     

     

    سوال : آقای عبداللهی چیکار کردند که ترانه های ایشان اینقدر بر انسان تاثیر گذار است ؟ آیا این امر ناشی ارتباط قوی ایشان با ائمه بود ؟  

      

    علمشاهی : بله ، این ناشی از همان ارتباطات بود  و می گفت که خیلی از این موسیقی ها از یک جایی به من الهام می شود و می گفت گاهی اوقات یک چیزهایی در ذهن من می آید و همین باعث می شود که بروم و قطعه ای را که در ذهنم آمده کار کنم. 

       

    سوال : چرا  ناصر از میان ما رفت ؟     

     

    علمشاهی: ببینید ، ایشون یک ماه در کما بود و به دلیل کمبود امکانات در بندر عباس به تهران (بیمارستان هاشمی نژاد) منتقل شد ، من هر وقت از نزدیک آن بیمارستان رد می شوم  یک حال بدی به من دست می دهد و یک حس بدی نسبت به آن بیمارستان دارم و اصلا از خیابان ونک و کو چه های نزدیک به آن بدم می آید چون در آنجا عزیز ترین دوستم را از دست دادم ، بنده با آقای محمد علی چاووشی ارتباط داشتم ، ایشان هم به خواهش بنده جراح های متخصص مغز و اعصاب را می آوردند تا بتوانند ناصر را معالجه کنند حتی آن روز هایی که ایشان داشتند با مرگ دست و پنجه نرم می کردند  خانواده ی خانمش ناصر را در خواب دیده بودند و ناصر در خواب به آنها گفته بود که : اینقدر برای من تقلا نکنید، اینقدر تلاش نکنید ، من نمی خواهم دیگر در این دنیا بمانم، من وقتم تمام شده و دیگر متعلق به این دنیا نیستم ، این قدر این در و اون در نزنید که من خوب بشم و به زندگی برگردم ، من خودم دوست دارم که برم اون دنیا.   

    متاسفانه ناصر دوست های دشمن صفتی داشت که شایعه کردند ناصر معتاد بوده، قرص خورده و ... در حالی که ناصر آدمی بود  که کسی کنارش نمی توانست سیگار بکشد و اگر کسی سیگار می کشید یا ناصر می رفت بیرون یا می گفت برو بیرون سیگارت رو بکش ، این اتهامات اصلا در مورد ناصر درست نیست.     

     

    سوال : چرا دستگاه های قضایی مسئله ی شهادت ناصر رو پیگیری نکردند؟    

     

    علمشاهی : ببینید، دستگاه های قضایی می دانند که قضیه چه بوده است شاید صلاح دانستند که این مسئله پیگیری نشود!     

     

    سوال : به نظر بنده باید افکارهایی مثل شهید عبداللهی در جامعه ترویج داده شود و نباید اینقدر این شهید در جامعه مظلوم واقع شود ، نظر شما چیست؟   

     

    علمشاهی: اگر ناصر نویسنده  ، پژوهش گر، محقق یا از یک قشر دیگر ادبی بو د،  بله ،  می توانستیم افکار و اندیشه هایش را ترویج دهیم ، ولی متاسفانه امروز در مملکت ما هزار جور برچسب و عنوان برای کسی که کار موسیقی می کند وجود دارد ، همچنین مسئله ی حلال و حرام بودن موسیقی هنوز در مملکت ما مشخص نیست ، باز می گویم اگر ناصر یک نویسنده بود اینقدر مظلوم واقع نمی شد ولی متاسفانه در جامعه ی ما اگر یک نفر از موسیقی برود یا بیاید هیچ اتفاق خاصی نمی افتد.   

    شما برخورد صدا و سیما را دیدید ؟ 

    چه رفتاری با این هنرمند کردند ؟  

    این همه در مناسبت ها و جشن ها از صدای ناصر استفاده کردند ولی در فوتش دیدید که چیکار کردند ؟   

    یک خبر درست و حسابی از ناصر در تلویزیون گفتند؟   

    حتی خودشان هم گرفتار شایعات بودند و به همین خاطر زیاد روی فوت ناصر کار نکردند.   

    آیا مسئولین می دانند خانواده ی ناصر اکنون چگونه امرار معاش می کنند ؟   

    آیا هنرمند این مملکت الان بیمه است ؟   

    شروع هر برنامه ی تلویزیون با یک سرود است ، شما موسیقی را از صدا و سیما بردارید ، دیگر جذبه دارد ؟     

    تلویزیون بدون موسیقی را کسی نگاه می کند ؟   

    در مناسبت ها ، در پیروزی انقلاب ، در همه ی مناسبت ها از صدا و شهرت خواننده استفاده می کنند برای اینکه مردم را به راهپیمایی بکشانند.   

     

    چرا از خواننده ها استفاده ابزاری می شود ؟   

    ناصر 8 سال درصدا و سیما فعالیت مستمر داشت و از صدای ناصر استفاده کردند ،  آیا الان مسئولین خبر دارند بر زن و بچه  ناصر چه می گذرد ؟  

      

    خبر دارند کجا زندگی می کنند ؟ مریض هستند یا سالم ؟   

    ناصر حتی یک بیمه نداشت ، حتی وقتی می خواستند خونش را عوض کنند۳میلیون تومان پول می خواستند ، می گفتند شاید با عوض کردن خونه یک شوک به او وارد شود و ضریب هوشی اش بالاتر برود.     

     

    سوال : در مورد کتاب بوی شرجی شما اطلاعاتی دارید ؟ چون قرار بود این کتاب منتشر شود.  

       

    علمشاهی : اجل مهلت هیچ کاری را به این خواننده نداد ، فکر های زیادی در سر داشت ، ناصر زمان کمی زنده بود و همچنین مشکلات مالی هم داشت ، فکر هایی در سر داشت مثل نشر کتاب بوی شرجی ، شناساندن موسیقی منطقه ی خودش ، آلبوم های معنوی و خیلی کار های دیگر ، مثلا قطعه ی یمبو سئنه برای آلبوم بعدی ناصر بود که به اصرار من در این آلبوم کار شد.

    ناصر هر وقت در یک آلبوم یک قطعه ی معنوی یا یک قطعه در شرح حال ائمه کار می کرد می گفت که این آلبوم بیمه است  و می گفت که تا سال های سال این آلبوم به خاطر این قطعه فروش خواهد داشت.    

     

    سوال : فروش آلبوم های ناصر در سطح جامعه چطور بود ؟     

     

    چون پشت کارهای ناصر تفکر بود ، به مرور زمان آلبوم هایش به فروش می رود ، کارهای ناصر در طول زمان همیشه پیام دارد و همیشه آن ارتباط خاص را با مخاطب برقرار می کند ، اگر 5 سال دیگر هم کارهای او را گوش کنید باز یک مطلب جدید دارد ، کارهای ناصر همیشه ماندگار خواهد بود.    

     

    سوال: اگر یک خاطره ی شیرین از آقای عبداللهی دارید، تعریف کنید 

     

    ناصر از یک طرف خیلی افتاده و متواضع بود و از طرف دیگر شوخی های شیرینی داشت ، هر کاری رو که به ناصر می گفتی انجام بده می گفت:"به روی جفت چشمای آستیکماتم".  

     

    خیلی سر این جمله اش می خندیدیم ، چون من لهجه ی آذری دارم بعضی موقع ها با لهجه ی خود من عصبانی می شد و ادای من رو برای خودم در می آورد، البته ظرفیت شوخی را داشت ، اگر ادای خودش را هم در می آوردی می خندید.   

    من و ناصر با هم خیلی اختلاف سلیقه داشتیم  ولی در آ خر کار به تفاهم می رسیدیم ، من در موسیقی یک خواننده با همچین اخلاقی ندیدم ،  بنده حدود ۸۰ آلبوم تولید کردم و با خیلی ها کار کردم ولی هیچکس را با این خصوصیات اخلاقی ندیدم.   

    پول برایش بی ارزش بود ، خیلی گذشت داشت ، بعضی مواقع کنسرت اجرا می کرد و از کنسرتش استقبال نمی شد ، به طرف می گفت که نمی خواد به من پول بدی ، یا بعدا یک اجرای مجانی برایش انجام می داد که جبران ضررش بشود. 

     

    خدا بیامرزدش ، خیلی حیف شد ، ناصر یک صدای صد در صد بم داشت  و فکر می کنم ما یک همچین صدایی ، با این قابلیت ها ، با این حجم ، با این گیرایی را در آینده نخواهیم داشت.

     

    سوال: ناصر چه اهدافی برای آینده داشت؟     

     

    علمشاهی : ناصر این ۴،۵ ماه اخیر ایتقدر سختی داشت که رشته ی کار از دستش در رفته بود ، حتی به من پیشنهاد داد که بیا یک رستوران بزنیم ، اسمش را هم می گذاریم رستوران ناصریا و می گفت می توانیم در آن غذاهای محلی، سالاد های محلی، غذاهای دریایی ، درست کنیم ، حتی به این جور کارها هم فکر می کرد چون این اواخر خیلی در مضیقه مالی بود.   

     

    سوال : چه راه هایی برای ترویج و گسترش اندیشه ها و افکار ناصر عبداللهی وجود دارد ؟  

     

    علمشاهی : همانطور که قبلا اشاره کردم تکلیف موسیقی هنوز در مملکت ما مشخص نیست ، تفکر آقای عبداللهی هم بیشتر در زمینه ی موسیقی بود ، من بعید می دانم که اینکار را بتوان انجام داد ، تفکرات آقای عبداللهی با تفکرات امروز جامعه ی موسیقی ما سازگار نیست.

    ناصر خیلی موفق نشد آنچه در ذهن دارد را به عمل تبدیل کند انسان وقتی می تواند تفکرات خودش را به عمل تبدیل کند که حداقل از دغدغه های زندگی روزمره خودش کمی فارغ شود ، یا یک دست حمایتی وجود داشته باشد ، متاسفانه الان نهادی را نداریم که برای انتشار تفکرات هنرمندان هزینه کند.     

     

    سوال : برای سوال آخر اگر الان ناصر عبداللهی روبروی شما  نشسته باشد چه حرف ناگفته ای با او دارید ؟  

      

    علمشاهی : خیلی دلم برایش تنگ شده ، بعضی مواقع خیلی بهش فکر می کنم ، کارهایش را تو ماشینم گوش می کنم ، مخصوصا کار هوای حوا که فکر میکنم شرح حال خودش است ، الان هم خیلی پشیمانم ، چون الان متوجه شدم که چه گوهری رو از دست دادم ، ای کاش بیشتر از این به او کمک می کردم ، کاش بیشتر از این به او نزدیک می شدم ، شاید اگر نمی رفت بندر عباس این اتفاق برایش نمی افتاد ، خودمان هم مقصر بودیم ، ما که دوست هایش بودیم خیلی به او نزدیک نشدیم ، که از رفتن او به بندر عباس جلوگیری کنیم ، کاش بیشتر به درد دل هایش گوش می کردیم ، ناصر آدم تو داری بود ، مشکلات زیاد داشت ولی داخل خودش می ریخت ، ولی الان اینطور خودمان را تسکین می دهیم که ناصر یک انسان آسمانی بود ، ناصر یک انرژی و یک اعتقادات عجیبی داشت و شاید متعلق به اینجا نبود و فکر می کنم که در این چند سال عمرش یک ماموریتی داشته و یک مدت باید می بود و بعد می رفت ، فقط این جملات ما را تسکین می دهد.     

     

     با تشکر از شما که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید 

      

     از آقای حسین رحمانی هم که این مصاحبه رو انجام داده و در اختیار وبلاگ های ناصریایی گذاشتند کمال تشکر را داریم...   

       

     ( این پست  به طور هم زمان در وبلاگ های ناصریایی درج شده است)  

      

    لینک دانلود فایل صوتی ناصریا به زبان ناصریا (توضیح ناصریا با زبان ناصرعبداللهی) 


     

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(و این بار او از ناصر می گوید )بر روی همین لینک کلیک کنید.   

     

      

     

    گزیده های انتخابی:

     

  • باز هم ده دی ماه است و نیستی انگار!
  • درج و حذف مصاحبه محمد علی چاووشی در تبیان!
  • بدجوری جات خالیه بابایی....  
  • تو ای عشق او را به دریا ببر  
  • ناصرعبداللهی معجزه گربود. . .  
  • پرنده بود و رها بود...  
  • نازتکه و ناز اتکه!  

     

     

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • متن ترانه های ناصرعبداللهی
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما     

     

     

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟     

     

  •  

      

     برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید.   

           

    گفتگو با مهرداد نصرتی درباره ی ناصر عبداللهی پس از دو سال سکوت

    $
    0
    0

       گل واژه هایی از باغ دوستی   

     

     http://lina.blogsky.com

     

     

     / وقتی دل خیلی به دیگری گره می خورد . وقتی چیزی ورای دوستی . رفاقت . هم مسلکی هم دلی شکل می گیرد . وقتی هم نفسی از تن می گذرد و از جان بر می آید بهانه ای می شود برای رشد و رسیدن به چیزی ورای آنچه رنگ و بویی زمینی دارد .  

    مهرداد نصرتی را به عنوان یک آهنگساز می شناسیم . اما او دیگر مهرداد دیروز نیست . همان آهنگساز خوبی که از ملودیهایش لذت می بردیم . امروز از هم صحبتی با او نیز حقیقتا لذت میبریم .  

    شکستن دو سال سکوت بعد از مرگ نازنین هم راه اش ناصر عبداللهی این ذهنیت را در من شکل داده بود که مرد تلخی را خواهم دید که هنوز نم اشک هایش بر گونه هایش خشک نشده است . اما وقتی با او مواجه شدم آرامشی را دیدم که حکایت از پنجره ای تازه گشوده بر قلبش بود .  

    او از خودش . ناصر و دنیایشان می گوید ... /  

     

    * پس از سالها کار مطبوعاتی  . مصاحبه . گزارش . خبر . نقد . تحلیل و زمینه های مختلف دیگر وقتی به این مصاحبه فکر می کردم که چگونه گفتگو را آغاز کنم فقط به یک نتیجه رسیدم و آن اینکه مهرداد نصرتی فقط باید خودش این مصاحبه را شروع کند ...   

     من دوستی دارم که اهل زاهدان است و از موزیسین های بسیار خوب ما محسوب می شود . سال ۷۷ این دوست من که محمد رضا مرادی نام دارد به من گفت که یکی از دوستان قرار است چند روزی به شهرستان برود می خواهم وسایلش را در خانه ی تو بگذارد .  

    گفتم : چرا من ؟ گفت : گفته می خواهم  وسایلم پیش کسی باشد که اهل موسیقی باشد . من هم گفتم چرا که نه . بخصوص که من کیبورد نداشتم و از این فرصت می توانستم استفاده کنم . یک روز که به خانه آمدم دیدم یک نفر نشسته گیتار می زند و اتفاقا ( ناصریا ) را هم می خواند .  

    گفتم : شما ؟! گفت : من ناصر عبداللهی هستم . بعد معذرت خواهی کرد که از گیتار من استفاده می کند و من گفتم چه اشکالی دارد بخصوص که خیلی هم زیبا گیتار می زنید .  

     در همان جلسه ( یا فاطمه ) و چند کار دیگر که هنوز کسی نشنیده و اگر خدا بخواهد از آنها آلبومی تهیه خواهم کرد را برایم خواند و گفت که می خواهد این قطعه ها را در صدا و سیما بخواند . من گفتم : به شما قول می دهم هیچ یک از این کارها از صدا و سیما پخش نشود . چون من با سیاست های سیما آشنا هستم . پاسخ داد : آقای نصرتی هنوز با هم خودمانی نشده بودیم و با اسم فامیل یکدیگر را خطاب می کردیم . من هم به شما قول می دهم این کارها اجرا میشود چون کسی را می شناسم که شما نمی شناسید . آن هم سیاست و عدل خداوند است . فردای آن روز به خانه ی ناصر رفتیم و همانجا با خانواده اش آشنا شدم و از آن پس با ناصر بودم تا همیشه ... 

      

    هنوز در سازمان صدا و سیما به عنوان آهنگساز کار می کردم و روزی برای ضبط یک برنامه ی تلویزیونی در خصوص ۱۷ شهریور به سازمان رفتم . مدیر وقت آقای فریدون شهبازیان بودند . موضوع را که به ایشان گفتم  تمایلی نشان ندادند و دیگران را معرفی کردند . اما پافشاری من باعث شد این کار انجام شود که همایون رحیمیان هم خیلی در ضبط آن کار کمکم کرد . 

    یادم هست وقتی داشتم کار می کردم هیبت سیاهی را از لای در دیدم که گفت : ( این کیه داره می خونه ) چون از فرم سوال خوشم نیامد بدون اینکه رو برگردانم پاسخ دادم ( ناصر عبداللهی ) . داخل شد و دست روی شانه ام که گذاشت رو برگرداندم دیدم آقای ( ناصر چشم آذر ) با همان عینک آفتابی همیشگی اش است . حقیقتش را بخواهید کاملا جا خوردم . تا اینکه با همان لحن گفت : ( خوب می خواند ) . این را دو بار تکرار کرد و رفت . 

    اتفاقا ناصر همان شب در برنامه ی شبانه ای که آقای شهریاری مجری اش بود اجرا داشت که همانجا از ناصر چشم آذر هم تشکر کرد . ناصر چشم آذر هم تماس گرفت که ( برای چی از من تشکر کردی ) و ناصر پاسخ داد : ( برای اینکه مهرداد گفته بود از من تقدیر کردید ! ) ...  

     

    ارتباط من و ناصر به تدریج از مرز کار و ترانه و آهنگ گذشت و به ارتباطی فراتر و ورای همه ی این چیزها رسید . حتی ورای رفاقت ... 

    یادمه روزی گفت : ( مهرداد . موسیقی و ترانه برای من اصلا رنگ و بوی زمینی ندارد . من از آن رنگ و بویی را حی می کنم که روی زمین حس نکرده ام .)  

    من از نظر اعتقادی واقعا به ناصر مدیونم . روزی برای من تعریف کرد که می خواسته به لس آنجلس برود و همه چیز برای این سفر آماده بود . اما در میا این تدارک دیدن ها چند شب خوابی می بیند که منجر به بازگشت او می شود و ساخت قطعه زیبا و پر نفوذ ( یا فاطمه ) . وقتی با من از ائمه اطهار حرف می زد . وقتی از دنیا و آدمهایش می گفت . سحری در کلامش بود که مسخ ام می کرد . نگاهش به این مسائل چنان عمیق و جان دار بود که نمی توانستی باور نکنی .  

      

    کسانی که ناصر را می شناختند خوب می دانند که من چه می گویم .  

     

    * کسان زیادی که با ناصر عبداللهی ارتباط داشتند از او گفته اند . سخنانی سر شار از احساسات . سرشار از مهر و سرشار از تاسف از دست دادنش . اما رابطه ی شما با ناصر عبداللهی از ساختار متفاوت برخوردار بود . رنگ دیگری داشت و محصولی متفاوت . با توجه به اینکه شما هم همواره از آهنگسازان خوب ما بوده اید . از تکنیک و نگرش ناصر نسبت به موسیقی . ترانه و کاری که می کرد بگویید . 

     

    اگر بخواهم واقعیت امر را بگویم شاید کسی باورش نشود و آن اینکه ناصر معلم نداشت . او موسیقی را فطرتا کسب کرده بود . رابطه ی او با تک تک نت ها از مرز تئوری گذشته بود . می گویم گذشته بود چون چون تئوری را می شناخت اما ورای آن بود . وقتی من ترانه ( ازم نخواه با تو بمونم / تو هیچی از من نمی دونی ) را برای او گفتم . بعد از چند بار خواندن به من گفت : من یک خواننده صدا بم هستم . خواننده بم نمی تواند با « ایی » تحریر بزند . باید این بخش به ( نمی دونم ) تبدیل شود که البته مفهوم آن عوض می شود . گفتم این همان چیزی است که تو می خواستی .  بنابراین باید بخوانی .  

    باورتان نمی شود سه سال روی این ترانه کار کرد . در تمام لحظات کار . تفریح . سفر . پیاده روی و هر لحظه ی دیگری آن را می خواند و به تدریج به جایی رسید که از من که سازنده ی آن بودم بهتر اجرا می کرد . او با تمام وجود کار می کرد . وقتی ساز می زد امکان نداشت کسی باور کند که هیچ دوره ای را پشت سر نگذاشته است . به حدی نوازنده ی خوبی بود که تصوری از یک نوازنده ی خود جوش و ذهنی به فکر خطور نمی کرد . اما همیشه در حال مطالعه بود . کارهای تحلیلی اش کاملا بر اساس تحقیق بود . صحبت هایی که با هم داشتیم و اتفاقا عموما را ضبط کرده ام مبین آن بود که کاملا تحقیقی به آن نکات رسیده است . وقتی در خصوص هجای کلمات صحبت می کرد . از تکنیک های استفاده از حنجره . فرم بینی و نوع خواندن در کاسه سر می گفت تحقیق و منش خاصی را درک می کردید . ضمن اینکه ناصر عاشق بود . کارکتر صدایی را به هیچ وجه اکتسابی نمی دانست . او معتقد بود کارهای صوتی فرشتگانی هستند که اگر انرژی مثبت به آنها نرسد صدای خوب و نافذی ساطع نمی کنند .  

     

    من این حرفها را می زنم و آنچه بوده را منتقل می کنم ولی خدا شاهد است که فقط کسانی که ناصر را می شناختند می دانند من چه می گویم .  

     

    * از عشق گفتید . عاشق بودن ناصر . چیزی که دیگرانی هم که با او ارتباط داشتند هر چند کوتاه به آن اذعان دارند . کسی که سه سال برای اجرای یک ترانه زحمت بکشد حتما عشق ورزی مشق اول زندگی اش بوده . شهرت با ابزارهای متعددی پدید می آید . اما عشق ورزی تنها راه ماندگاری شهرت است . برای چنین کسی حتما مخاطبانش از معنا و مفهوم خاصی برخوردار بودند . از این معنا و مفهوم برایمان نقل قول می کنید .  

     

    در فیلم کنسرت های ناصر موجود است که هر وقت بر روی صحنه حاضر می شد قبل از هر چیز می گفت ( به نام خدا و شماکه هر چه ما داریم از شماست ) . هنرمندی بود به شدت مردمی . یک شب وقتی بعد از کنسرت از سالن میلاد بیرون آمدیم هوا به شدت سرد بود و برف شدیدی می بارید . پشت در صف طویلی از دوستاران ناصر بود که می خواستند او را ببینند و از او تمضا بگیرند . ناصر ایستاد و زیر برف به آنها امضا می داد .  

    گفتم : ( ناصر بیا بریم سرده . تو هم عرق داری . سرما می خوری )   

    گفت : ( خوب اینها هم سرما می خورند . اگر من آنها را ترک کنم بین حی من و حی آنها شکاف ایجاد می شود . چرا می خواهی باعث این اتفاق بشوی ) . 

    وقتی راه افتادیم میان راه با کت و شلوار کنسرت از ماشین پیاده می شد و ماشین هایی که داخل برف گیر کرده بودند هل میداد . میگفت باید آدم ها برای هم ارزش داشته باشند . او عاشق خانواده اش مردم و دوستانش بود . وقتی ترانه انتخاب می کرد نوع ارتباط ترانه با مردم از هر چیزی برایش مهم تر بود .  

    به مجموعه ی اولش دقت کنید . شاعرانی مانند بهمنی . قیصر این پور . یغما گلرویی. و دختر معلولی از بندر عباس به نام امینه دریا نورد شاعران ترانه هایش بودند . وقتی می گفتم چرا از این دختر شعر می گیری پاسخ داد: مهرداد ببین این دختر چی گفته : ( یکی از همین روزا روی شب پا می زارم / توی قاب لحظه ها عکس فردا می زارم ) ببین به چه درکی رسیده این دختری که نمی تواند یک قدم راه برود . من حقیقتا می دیدم که تمام لحظه های ناصر خداوند دخیل است . چون او به خداوند عشق می ورزید و من همیشه از این رابطه ذوق می کردم .  

     

    اما این را فقط کسانی می توانند درک کنند که ناصر را می شناختند .  

     

    وقتی ناصر رفت خیلی تنها شدم به فاصله  یک سال بعد با رفتن مادرم دیگه بی پشتوانه شدم . کم فقط به یاد خدایی بودم که می دونستم عشق ورزیدن به او یعنی آرامش . در این مدت کاری از ناصر را می توان گفت تنها کاری است که فقط برای یک نفر اجرا کرد را بارها و بارها گوش کردم و هر بار لختی به آرامش نزدیک شدم . و من اینجا آن را به همه ی دوستارانش هدیه می کنم . 

     

    تو بخواب عزیز تنها / چشماتو ببند رو دنیا   

    بسوزون غصه امروز  / چه شیرین صبح فردا  

     

    ای عزیز ای پاره تن / سر بزار رو شونه من  

     

    بدون عاشقات نمردن / غصه هات همش خیالن   

    اقیانوس چشاتو / همه مرواریداتو   

    رقص اشک رو گونه هاتو / نزار دیگری ببیند  

     

    راز اشکاتو بچینه / بالشت غرق غماته  

     

    غم یک عالم باهاته / کاش می شد اما بخندی   

    دفتر غم رو ببندی / می دونم دلتنگی تو   

    درد تنهایی اما / بخدا تو تنها نیستی   

    تویی و من و یه دنیا / این دفعه یه جور دیگه   

    عمق بودن و نگاه کن / داشته هات خیلی زیادن   

    جون من شکر خدا کن / نظری عاشق به ما کن   

     

    * با خیلی ها که صحبت می کردم می گفتند مدت زیادی با ناصر بوده اند و این برای من جالب است که یک نفر چه گستره ای از یاد  و خاطر بجا گذاشته است . همین مسئله باعث می شود این سوال را از نزدیکترین دوست و یار ناصر بپرسم که رابطه ناصر با وجود این همه ارتباط و دوستی با خانواده اش چطور بود ؟

     

    ناصر تمام وقت به خانواده اش فکر می کرد . و من چقدر شادم که شما این سوال را مطرح کردید تا بگویم برای همه ی ذهن هایی که بنا به گفته های نا آشنا منحرف شده بود بگویم ناصر در تمام مدت به چهار فرزندش با عشق فکر می کرد . اگر با من یا هر کس دیگری بود مفهومش این نیست که با خانواده اش نبود . اگر گفتنی های من از ناصر زیاد است برای آن است که هر لحظه با ناصر بودن پر از خاطره و یاد بود خاطره هایی که هرگز از ذهن خارج نمی شود و دم به دم ذکر کردنش از حجم آن نخواهد کاست . بعضی آدم ها شاید روزی حضور فیزیکی نداشته باشند اما حضور معنوی شان همیشه هست و اتفاقا گاه خیلی ملموس تر و باور پذیر تر از حضوری فیزیکی .  

     

    در  مورد ناصر هم همین طور بوده اگر چه این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را می شناختند .

     

    * پاسخ تمام سوالاتم را با همین جمله به پایان رساندید « این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را می شناختند . » حدس می زنم در این پا فشاری نکته ای هست که برای شما از اهمیت خاصی برخوردار ایت . اگر امکان دارد این نکته را برای ما هم رمز گشایی کنید .  

     

    گاه برای بیان آنچه در دل داری دچار تردید می شوی . این تردید دو سال در من باقی ماند و امروز فقط برای کسانی که هنوز ناصر را بیاد دارند سکوتم را شکستم . اما انصاف دهید چطور می توانم بگویم ناصر از لحظه ای که با او آشنا شدم و محرم دل . از سفر زود هنگامش . به واژه تلخ مرگ . خبر داد . از آمدن دوباره ای که فراتر از مرز تن است . وقتی عشق ورزی فراتر از مرز کلام قرار می گیرد . وقتی دویت داشتن خدا و خلایق خداوند از جنس دیگری می شود . فقط اهل دل درکش می کنند .  

     

    و این را فقط کسانی درک می کنند که ناصر را میشناختند . 

     

     

     به قلم مرتضی محمدیان

     

    منبع : نشریه تخصصی موسیقی قرن ۲۱ / آبان و آذر ۸۷ / سری جدید شماره ۱۰ و ۱۱  

      

    منبع مطلب: هرچه تو را به یادمن بیاورد زیباست  


     

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع ( و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید.   

     

     

     

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

         


     

    موضوعات دیگر:  

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید. 
      

  • حال چیست نمی دانم...؟!

    $
    0
    0

    رضا ایرانمنش از ناصر می گوید ...   

    به نام خدای عشق هستی ...  

     

     انگار همین دیروز بود که ناصر از بوی شرجی برایم می گفت، انگار همین دیروز بود که ناصر در حالیکه در بیمارستان بستری بودم، بر بالینم آمد،( با کاست هوای حوا )   

     

    رضا ایرانمنش   

    شب از نیمه گذشته بود، اما وقتی بر بالینم آمد، از آن روی نازنین و بشاشش که پر بود از انرژی، از نوع انرژیهای ماورائی اش نیرو گرفتم و تا پاسی از شب گپ زدیم، انگار همین دیروز بود، در یک سفر هوایی هواپیما دچار افت و خیزهایی شد و ناصر بود که به همه امید می داد و ... 

     بماند. غروب است و دلم سخت گرفته و بوی شرجی جنوب مست خود ساخته ام، دلم می خواهد یک عمر بگویم چرا؟ 

     نمیدانم اصلاً ناصر را رفته محسوب نمی کنم، ناصر تا زمین و زمان است زنده و پایدار است و زنگ دلنواز صدایش در گوشم یا فاطمه بنت نبی (س) را می شنود و آرامم می کند چه کسی می گوید تو رفتی، تو خود میدانی و قبلاً هم قراری داشتیم که هر کدام رفت دیگری خود را هر طور شده به او برساند و من در حال تمرینم و هنوز به کمالیکه تو رسیدی نرسیدم، حس غریبی اینرا می گوید و در گوشم زمزمه می کند 

     حال چیست نمی دانم...؟! 

     و اما اُف و صد اُف بر این مرده پرستان زنده کُش، بگذار زبانم در دهان نچرخد و چیزی نگویم و همچنان بغضی در گلویم بماند. 

     ای تنگ نظران بدانید تا زمین و زمان وجود دارد ناصر زنده و صدای گرمش گوشهایتان را می نوازد تا رقص کنان به کمال الهی برسیم. 

     ناصر عزیزم میبینمت، خیلی زود به شرط آنکه قولمان را فراموش نکرده باشی.  

      

    رضا ایرانمنش

     
    ****** 

    با تشکر از دکتر حسن زاده 

    منبع مطلب: هرچه تو را به یادمن بیاورد زیباست  


     

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع ( و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید.   

     

     

     

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 


    مصاحبه وبلاگ ناصریا با حسام شریفی کارگردان مستند ناصر عبداللهی

    $
    0
    0

      مصاحبهء وبلاگ ناصریا با حسام الدین شریفیکارگردان فیلم آوای جنوب( مستند ناصر عبداللهی)

     

    برای دریافت تبلیغ این فیلم کلیک فرمایید  

    حسام شریفی : ما برای اینکه رسالت هنری ناصر رو نشون بدیم  خوب می دونین که ناصر کسی نبود که چهار تا اثر بخونه و بعد فوت کنه و خیلی زود هم از یادها بره  رسالت هنر ناصر تاثیر روی زندگی افراد بوده ما این تاثیرو سعی کردیم بدین شکل نشون بدیم که شخصی رو به نمایندگی از طرفدارای ناصر قرار دادیم و داستان اون و ساختیم و حین روایت داستان این به داستان اصلی می رسیم که همون زندگینامه ناصر عبداللهیه و برای اینکه کار جنبه هنری داشته باشه به صورت نریشین ساختیم کارو که این کار توسط یکی از شخصیتهای نزدیک زندگی ناصر داره روایت میشه و اون شخص نوید عبداللهی پسر بزرگ ناصر عبداللهیه. 

    این شخصیت زندگیش از یه حالت دفرمه یه غوغای روحی شروع می شه و بعد با آرامشی که پیدا می کنه به سر مزار ناصر میرسه و اون لحظه ای که رسید سر مزار ناصر و شروع می کنه به قرآن خوندن داستان همونجا تموم می شه و به مرگ ناصر هم در عین حال در مستندمون می رسیم. 

    گل مینا: یعنی منظور شما اینه که فیلم در مورد زندگی ناصر به تنهایی نیست؟ 

    حسام شریفی: ببینین برای اینکه کار کلیشه نشه و رسالت هنری ناصر هم در میون بیاد این اتفاق توش افتاد که شد یک مستند داستانی. نمی شه گفت که کاملا در مورد ناصر نیست اون قسمتهایی هم که شاید ناصر درگیر داستان نیست  تاثیرات هنری ناصر در گیر این کار هست . 

    گل مینا: تا چه حدودی در این فیلم به زندگی هنری ناصر پرداخته شده و چقدر به زندگی شخصیش؟ 

    حسام شریفی: صد درصد یا بهتره بگم نود و پنج درصد به زندگی هنری ناصر پرداخته شده در این اثر و حدود پنج درصد به زندگی شخصیش چون اگه بخواهیم بیش از این به زندگی شخصی ناصر بپردازیم فیلم دچار حاشیه می شه. 

    گل مینا: افراد دیگه ای از خانواده ناصر در این فیلم نیستند؟ 

    حسام شریفی: نه فقط نویده. 

    گل مینا : از دوستانش چی؟ 

    حسام شریفی: می گم چون مستند نریشین به این صورته که شخصیتی میاد و شروع می کنه به روایت کردن داستان زندگی یک شخص  و این فرم در این فیلم به این صورت قرار گرفته که شخصی زنگ می زنه به نوید و می گه اگه ممکنه زندگینامه پدرت رو برای ما بنویس  و نوید هم شروع می کنه به نوشتن یک کتاب که البته احتمال اینم هست که آوای جنوب به صورت یک کتاب یا یک داستان کوتاه توی بازار پخش بشه.  و اسم این فیلم و اوی جنوب گذاشتیم که یک اسم کلی باشه برای خود ناصر. 

    گل مینا: آوای جنوب رو کی نوشته؟ 

    حسام شریفی: آوای جنوب به قلم خودمه و یه ریشه تاریخی هم داره. البته  اشاره ای هم در انتهای فیلم میشه بعد از تیتراژ که آوای جنوب جاویدان بر پاست که یعنی این راه را ادامه خواهیم داد با پروژه های بزرگتر 

    گل مینا: مراحل اخذ مجوز و اجازه پخش و ... تماما انجام شده؟ 

     حسام شریفی با خنده : اگه نگرفته بودم که نمی تونستم بسازم که! این کار اصلا ساخته نشدنش بهتر بود تا اینکه بخواد بدون مجوز کار بشه. 

    گل مینا: قراره این فیلم به چه صورت پخش بشه و کی؟ 

    حسام شریفی: ما اگه بخوایم پخش پرده ای داشته باشیم مخاطب خیلی کمتری خواهیم داشت و در عین حال هم خواهیم داشت پخش پرده ای  رو اگر بشه اما ما تلاشمون اینه که  پخش ویدیویی داشته باشه تا بتونه مخاطب بیشتری رو جذب کنه. و ان شاالله برای فصل بهار یا تابستون به بازار عرضه می شه. 

    گل مینا: در مورد آخر کار توضیح بدین (جفتی قنبر راستگوـاستاد بین المللی نی جفتی بندرعباسی) 

    حسام شریفی: وقتی داریم قسمت بوی شرجی رو  میگیم چون من اعتقادم اینه که یکی از نقاط اصل  موسیقی ناصر عبداللهی همون  بوی شرجیشه . در اون قسمت ما جفتی قنبر راستگو رو داریم و وقتی که ناصر عبداللهی فوت می کنه و نوید داره مرثیه فوت پدرش رو می خونه در اون قسمت برای اینکه با فضا هم خیلی ارتباط بهتری ایجاد بشه جفتی قنبر راستگو شنیده می شه توی موسیقی متن. 

    گل مینا: چه هنرمندایی و در کل چه کسانی با شما بیشترین همکاری رو داشتن؟ 

    حسام شریفی: اگه بخوایم به چهره های شاخصشون رو بیاریم پرویز پرستویی شاخصترین فرد بود ولی خوب ما هدفمون ناصر عبداللهی بود و  بنده خدا پرویز پرستویی هم همین و گفت و یه جورایی پیشنهادش کار ما رو ساخت ایشون گفتند اگه شما بخواین چهره شاخص دیگه ای رو تو کار بیارین نگاه دور میشه از ناصر عبداللهی بذارین همه نگاه ها فقط به طرف ناصر باشه.  

    گل مینا: برای ساخت این فیلم چه کسانی به شما کمک کردند و بیشترین همکاریها از کدوم سمت بوده؟ 

    حسام شریفی: حسین شریفی تهیه کننده این کار که همکاری بسیاری با ما داشت یه جورایی اصلا ایشون کارو زنده کرد . 

    گل مینا: حسین شریفی برادرتونه؟ 

    حسام شریفی: نه  ایشون یه تهیه کننده خوب هستند که تهران کار می کنن. بعد شهرام عباسی پسر خاله ناصر بود که تو شکل گرفتن داستان خیلی کمکم کرد . خود نوید بود که اگر حضورش نیود شاید اصلا فیلم ساخته نمی شد. خانواده عبداللهی رو نمی شه فراموش کرد چون بین چندین نفر مارو انتخاب کردند برای ساختن این کار .اسم بهزاد حاجی حسنی هم نمی خوام فراموش شه و البته خیلیها بودند اگر بخوام اسم ببرم باید اسم پنجاه شصت نفر و بگم و البته همکار شما هومن هم بود که کمک ایشون هم در کنار سایرین به ساخت این فیلم کمک کرد. 

    گل مینا: آقای شریفی من این صحبتها رو به صورت یک مصاحبه توی وبلاگ قرار میدم تا طرفدارن ناصر بخونن چون خیلیها سوال داشتند از من در مورد این فیلم و خوب شد که فرصتی شد تا بتونم مصاحبه ای با شما داشته باشم و سوالات دوستان پاسخ گفته شد. شما هم اگر صحبت دیگه ای دارید بفرمایید . حرفی کلامی مطلبی هر چیزی که می خواهید اضافه کنید بفرمایید که من در این مصاحبه بنویسم 

    حسام شریفی:  چند تا چیز می خوام بگم یکی اینکه هیچ وقت دنبال حاشیه زندگی ناصر نباشید،یک هنرمند وقتی هنرمنده یک هنرمند وقتی دوست داشتنیه که ما به هنرش علاقه داشته باشیم نه به حواشی زندگی اون،ما اسم همسر اول و همسر دوم ناصر رو تو کار آوردیم ولی در حد یک خط! اسم چهار تا بچه ناصر رو آوردیم اما در حد نصف خط! 

    درسته اینا جز زندگی ناصر بودن اما چیزی که ما از ناصر می شناسیم هنرش بود بیایم یه کم به هنر ناصر بیشتر دقت کنیم و نکته های پنهان صحبتهای ناصر. 

    یکی این یکی دیگه اینکه دوست دارم یک همکاری وسیعی پیدا بشه چون ما تو برنامه کاریمون یک گسترش کاری داریم برای ساختن کلیپهای آهنگهای ناصر که این پروژه ها واقعا اگه انجام بشه پروژه های وسیعیه و موندگار. 

    چون من از همین الان دارم طرح ریزی می کنم چون من خودم ناصر رو طوری قلمداد می کنم که دوست ندارم کار سطحی براش انجام بدم . 

    شما میدونین که من کی با شما تماس گرفتم برای ساخت فیلم و فیلم کی ساخته شد! 

    برای پیدا کردن مقصد اصلی و گروه بهتر حاضرم از وقتم بگذرم. 

    حاضرم صبر بکنم اما بهترین کار و بسازم. 

    چیزی که می خوام همه بدونن اینه که آوای جنوب تموم نمیشه و باید همه کمک بکنن تا اسم ناصر حداقل توی تصویر ما زنده بمونه ،کاری که الان دارن واسه خیلیهایی می کنن که ارزشش و ندارن واقعا ولی ناصر این ارزش رو داره.  

    گل مینا: اطلاعیه ای که در شروع کارتون توی وبلاگ ناصریا دادید برای درخواست کمک چقدر بهتون کمک کرد؟ می خوام بدونم تاثیر وبلاگ چقدر روی مخاطبانش و برای انجام کارهای اینچنینی چقدر می شه از وبلاگ کمک گرفت؟

    حسام شریفی: خیلی کمک کرد .. مثلا یه خانومی بود از شاهرود فوق العاده این خانوم مصمم بود طوری که می گفت شما بگو من فقط یه کار کوچیک بکنم براتون اصلا فقط بیام چایی بریزم و یا .. این بچه ها واقعا از جون و دل مایه می ذارن اما واقعا شرایط طوری نبود که ما بتونیم یه کاری بکنیم که اونا پیش ما باشن. 

    اینکار واقعا عالیه و استقبالی که می کنن واقعا خوبه اما خوب یه کم شرایط کاری می کنه که ما نتونیم در خدمت دوستان باشیم. و اینم بگم که اگر جایی شرایطی پیش اومده که من نتونستم سر قولم بمونم و اونارو بیارم بندر یا اصفهان برای کمک به برنامه به دلیل این نبوده که بگم شما تخصصی نداری یا کمکی از دستت بر نمیادیا اصلا حق نداری تو اینکار باشی این شرایط واسه این بوده که ما تو اصفهان اوضاعمون نا مناسب بوده و نمی تونستیم از دوستانمون به خوبی پذیرایی کنیم. 

    مثلا یه آقایی هم از ایلام مدام با من تماس می گرفت حتی تا همین چند وقت پیش هم تماس می گرفت اما متاسفانه من شرایطی نداشتم که بتونم یه کمپ دائمی براشون در نظر بگیرم چون بودجه ما واقعا محدود بود و ما بل خیلیها هنوز حساب نکردیم دستمزداشون رو اما دوست دارم بچه ها همیشه همینطور پیگیر باشن و اطلاع رسانی همیشه به همین صورت باشه.  

    و در آخر اینکه اسم مولود محمدی اصلا نمی خوام فراموش بشه کار تدوین این فیلم و به عهده داشتن ایشون و بنویسین که چقدر آخرین روزهای تدوین وقتی با همدیگه داشتیم مرگ ناصر و می ساختیم گریه کردیم و واقعا جانانه واسه من وقت گذاشت و

    حرفه ای ترین وجه ممکن کارو انجام داد. و همینطور تشکر می کنم از تمام دوستانی که در ساخت این کار به من کمک کردن.

    گل مینا: کارگردان این فیلم خودتون هستین دیگه؟ 

    حسام شریفی: بله البته شما تیتراژم که ببینین همه دو سه تا سمت دارن تو کار  مثلا من خودم هم کارگردانی کردم هم نویسندگی کردم هم بازی کردم .گروه گروهی بود که مثلا خود فیلمبردارمون با خود ناصر کار کرده بود و واقعا گروه با عشقی بود.  

    گل مینا: خوب نکته دیگه ای باقی نمونده که لازم باشه بگید؟ 

    حسام شریفی: خیلی ممنون. یکی از دلایل به وجود اومدن آوای جنوب کمکهای بی دریغ شما بود البته ما یه تشکری توی تیتراژ از شما کردیم که البته حدا اقل کاری بود که می تونستیم انجام بدیم و لی خوب بازم از طرف من هم از خودتون هم از بچه ها تشکر کنید. 

    گل مینا: خواهش می کنم ما منتظر موفقیتهای پی در پی شما هستیم و به خدا می سپاریمتون. 

    حسام شریفی: ممنون. خدا نگهدار.

     

    بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com 

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع ( و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید.   

       

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟   

     

     >>>برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید<<<

    اسحق احمدی در گفتگوی اختصاصی با آوای خلیج فارس

    $
    0
    0

    همیشه می گویم آیا ناصر دیگری هم تکرار خواهد شد ؟ 

    ویژه نامه ناصریا

    اسحق احمدی -هر ساله که به سالگرد ناصر نزدیک می شویم بیشتر افسوس می خورم نه تنها برای رفتن ناصر بلکه برای تفکرات و اهدافی که داشت ، همان اهداف و تفکراتی که باعث شد من و او با هم پیوند بخوریم و تصمیم داشتیم کارهایی را انجام دهیم که متاسفانه با رفتنش همه ی آن برنامه ها هم زیر خاک رفت . همیشه می گویم آیا ناصر دیگری هم تکرار خواهد شد ؟

    آوای خلیج فارس -همیشه می گویید همان تفکرات و توضیحی نمی دهید ! چه تفکراتی بود که شما فکر می کنید ناصر عبداللهی می توانست موسیقی استان را متحول کند ؟

    -من از چیز مبهمی حرف نمی زنم ، کاری هم به تفکرات معنوی و الهی که ناصر داشت و خیلی ها هم دارند بحث می کنند ندارم . فقط از معرفی موسیقی هرمزگان می گویم .

    همه ی حرف من این است آواهای محلی ، نغمه ها ، تحریر های محلی ، ملودی های شیرین که در هرمزگان وجود دارد ، همه ی آنها قرار بود به واسطه ی موقعیتی که ناصر در کشور پیدا کرد و شرایط تبلیغاتی که داشت می توانست معرف خوبی باشد .

    من از این بابت هم افسوس می خورم که جایگاه موسیقی هرمزگان متاسفانه هنوز مناسب و روشن نیست و ناصر می توانست این کارها را انجام دهد .

    آوای خلیج فارس -ظاهرا مرحوم عبداللهی را سمبلی از موسیقی هرمزگان می دانید ؟

    - خوب اینجا بحث موسیقی هرمزگان مطرح است به هر حال ناصر عبداللهی در همین فضا و منطقه رشد کرد با همین موسیقی معرفی شد و آن را نیز معرفی کرد اینجا هم بیشتر بحث موسیقی ناصر عبداللهی است تا خود ایشان .

    آوای خلیج فارس -اعتقاد دارید مرگ ایشان باعث توقف این روند شده است ؟

    -فکر می کنم غیر از ناصر عبداللهی دیگر کسی به این مسئله فکر نمی کرد و نمی کند . حالا اگر هم فکر می کنند آن قدرت و موقعیت مرحوم را ندارند .  ناصر قبل از اینکه از موسیقی هرمزگان دم بزند اول توانایی های خودش را ثابت کرد ، حالا با موقعیتی که به دست آورده بود قصد داشت از مهره های مستعد هم که در هرمزگان وجود دارد استفاده کند .

    آوای خلیج فارس -چه ابعادی از ایشان را می توانید بیان کنید که تا به حال مطرح نشده است ؟

    - به هر حال من چندین سال با ناصر عبداللهی زندگی کرده ام ، امید دارم از حرف هایم تعبیر منفی نشود من می خواهم از بعدی دیگر قضیه را نگاه کنم که باید بپذیریم که ناصر عبداللهی مثل همه ی ما یک انسان زمینی بود ، برخی ها به این قضیه به شکل دیگری می پردازند خود ناصر هم همیشه می گفت مثل خیلی از انسانها مسیر هایی را هم ممکن است اشتباه برود و این از خصوصیات انسان است ؛ امیدوارم طوری مطرح کنید که از حرف هایم سوء برداشت نشود .

    ویژه نامه ناصریا و اسحق احمدی

    آوای خلیج فارس -این ذهنیت ها از کجا نشات گرفت ، مثلا این که عده ای ایشان را شخصیتی عرفانی فرازمینی معرفی کنند و از این دست گفته ها ؟

    -این را که برخی ناصر را شخصیت عرفانی بدانند دلیلش قدرت احساس ناصر بود ، ناصر به دلیل سختی هایی که کشید ، به دلیل پخته شدن در همین سختی ها و سوختن ها صدایی را که از حنجره ی او می شنیدی و یا نوازندگی ساز ایشان را می شنیدی ناگهان محو می شدی ، نا خود آگاه حل می شدی . این قدرت هنر ناصر عبداللهی بود .

    آوای خلیج فارس -این قدرت از کجا آمده بود ؟

    -استعداد خود فرد است ، رابطه ی خود فرد با قلبش است ، این دیگر واقعا یک چیز شخصی است .

    من از احساس ناصر می گویم که این احساس اینقدر قدرت جذب مخاطب دارد .

    نهایت حرف من اینجا همین است که ناصر هم مثل همه ی ما بود باید بپذیریم او خودش کار کرد ، تلاش کرد ، زحمت کشید و به این مرحله رسید .

    آوای خلیج فارس -خودتان چقدر تلاش دارید راه ناصر را ادامه بدهید ؟

    - راه ناصر دو قسمت است ، حالا یکی که همان بحث معنویت ناصر و یکی هم بحث موسیقی اش است . معنویت که بخش اعتقادی است و هر کس اعتقادات خاص خودش را دارد و بر پایه ی همان اعتقادات پیش می رود .

    همکاری من با ناصر در زمینه ی موسیقی شکل گرفت .

    برای دوره ی سلفژ رفته بودم تهران و بر اساس اتفاقاتی بیشتر با یکدیگر ارتباط پیدا کردیم و ایشان هم به من پیشنهاد همکاری داد و نهایتا پذیرفتم و ناصر به علت شرایط خاصی که داشت می توانستیم خیلی زود به اهدافمان برسیم .

    حالا اگر شرایطی وجود داشته باشد کارها را در حد بضاعتم انجام می دهم .

    آوای خلیج فارس -فکر می کنی تا چند سال دیگر هر سال دی ماه از شما درخواست گفتگو می شود و شما از خاطرات خود با ناصر عبداللهی می گویید ؟

    - نمی دانم

    اسحق احمدی در ویژه نامه آوای خلیج فارس

    منبع : نشریه ی آوای خلیج فارس / شماره 81 / 6 دی ماه 1389/ ویژه نامه ناصریا  

    بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com 

    برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع ( و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید.   

       

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟   

     

     >>>برای بازگشت به صفحه اصلی کلیک کنید<<<

    ناصر...مرد بارانی...

    $
    0
    0

    سه شنبه هفته پیش گفتگوی مفصلی داشتم با شهرام امیری.

    او یکی از دوستان ناصر عبداللهیست و در آلبوم بوی شرجی با ناصر همکاری داشته است.

     آهنگ نفس بکش شهرام امیری که در دوران کمای ناصر برایش خوانده است را احتمالا اکثر شما شنیده اید.

    قرار بود صحبت کوتاهی داشته باشیم اما خاطرات و حرفها گفته ها و نا گفته ها در مورد ناصر آنقدر زیاد بود که بعد از چهار پنج ساعت گفتگو با کوله باری از ناگفته ها به دلیل ذیق وقت مجبور به قطع و خاتمه گفتگو شدیم!

    خوب به یاد دارم که یک روز بعد از فوت ناصر یکی از دوستانم که ناصر را از نزدیک می شناخت به من گفت هر وقت که احساس کردی ناصر را خیلی می شناسی بدان که هنوز هیچی از او نمی دانی!

    این جمله بعد از گفتگو با شهرام امیری بیشتر برایم معنا پیدا کرد آنقدر گیج و مبهوت بودم که کنترل قدمهایم برایم سخت شده بود و مدام با خود می گفتم او کیست؟؟؟!

    تصمیم داشتم فردای آن روز گزیده و یا قسمتی از این گفتگو را در وبلاگ بنویسم اما قسمت نشد تا امروز.

    دیروز در راه برگشت از شمال در ماشین با برادرم و زن برادرم کلی در مورد ناصر حرف زدیم در حالی که صدای زیبای او در گوشمان نجوا می کرد...

    پشت این پنجره ها وقتی بارون می باره...

    و عجب بارانی می بارید!

    چند لحظه ای هر سه سکوت کردیم و وقتی دوباره خواستم حرف بزنم اشکهای روی گونه های همسر برادرم صدایم را در گلو شکست و جایش را به بغض داد و سکوت

    ناصر و پسرانش نویدونامی 

    بی اختیار یاد حرفهای شهرام امیری افتادم و خاطره ای که او گفت از ناصر آن مرد بارانی!

    شهرام امیری گفت سال ۷۹ ناصردر شهر زابل کنسرت داشت آن وقتهاتنها تعداد کمی از بچه های گروه ناصریا همراه او بودند و کسان دیگری گروه او را تشکیل می دادند.

    در آن سالها در زابل خشک سالی بود و دو سه سالی بود که باران نمی بارید .

    در حین اجرای کنسرت ناصر رو به جمعیت کرد و گفت دلتان می خواهد باران ببارد؟

    جمعیت یک صدا فریاد زدند بله و ناصر گفت باشه الان کاری می کنم که باران ببارد!

    و بعد گیتار خود را برداشت و خواند...پشت این پنجره ها وقتی بارون می باره و...

    به گفته ءشهرام امیری چنان بارانی بارید که در حد فاصل محل کنسرت تا هتل سیلی از آب به راه انداخت!

    شهرام امیری گفت ما نام ناصر را مرد بارانی گذاشتیم چون پس از زابل هم بارها و بارها این اتفاق افتاد و ناصر در هر شهری که بارن نمی بارید می خواند و باران هم ... می بارید

    او ادامه داد :ناصر هنرمند بزرگی بود یک هنرمند عارف که در علوم معنوی و متافیزیک بسیار پیش رفته بود حس ششم خیلی بالایی داشت و اصلا پول در دستانش باقی نمی ماند !

    امیری گفت روزی در راه اصفهان بودیم رضا کریمی با موبایل در حال هماهنگ کردن برنامه کنسرت ناصر بود و با کلافگی مدام با این شخص و آن شخص تماس می گرفت اما ناصر آرام و بدون دغدغه نشسته بود و هر از چندگاهی به رضا می گفت :رضا این کنسرت برگزار نمی شه خودت و خسته نکن! رضا هم می گفت برای چی آخه برگزارنشه همه کاراش و کردم ودرنهایت هم آن کنسرت برگزار نشد!و این اتفاق بارها افتاد مثلا می گفت این کنسرت برگزار می شه اما پولم را می خورندو یا برگزار میشه اما به هم می خوره وهمین هم می شد!

    از این اتفاقها زیاد می افتاد ناصر مرد عجیبی بود و بسیار حساس که به دلیل روح هنریش اینگونه بود او به بوی چوب علاقه بسیار داشت و آن بیشتر به این دلیل بود که به کارگاه من میامد و کارهای چوب مرا تماشا می کرد و علاقه بسیاری به منبت کاری و کارهای اینچنینی داشت.اگر فقط پنج هزار تومان پول داشت و کسی به او می گفت که احتیاج به پول دارد تمام پنج هزار تومان را به او می داد و خود پیاده می رفت که البته به دلیل ارتباط معنوی او با خدا در اغلب مواقع خدا از جای دیگر دست او را می گرفت. 

    او خیلی چیزها گفت که به دلیل نداشتن اجازه نمی توانم از آنها چیزی در اینجا بنویسم.

    شاید بعدها بیشتر از او دانستم و گفتم

    گرچه به این جمله ایمان آوردم که

    هر چقدر که بیشتر ناصر را بشناسم تازه خواهم فهمید که هنوز از او هیچ جیز نمی دانم!

    ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمی دونی...(۱)

    از ناصر....مرد بارانی....

    با تشکر از شهرام امیری به خاطر همکاری صمیمانه شان


     برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید   

     

       

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

        

     

    موضوعات دیگر:  

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید. 

     

  • اهورا ایمان:آنطور که باید نشناختیم و نشنیدیمت.

    $
    0
    0

    عمریه پنجره های خونه رو به هوای دیدنت وا می کنم

    توی نقره ریز اشک و آینه تورو گم نکرده پیدا می کنم

    از جنوب آمده بود. ازجنوب خرد و خسته. از جنوبی که شروه و شرجی اش ناصریا را به ما داده بود.

    ناصری که رنگ و عطر دریا داشت;همیشه.

    بچه بندرعباس بود.

    وقتی بهش گفتم بچگی مو تو محله سید کامل سپری کردم چشماش برقی زدن و گفت: پس تو هم چوک بندری خو گفتم :بندری بلد نیستم گفت بندری بودن که به زبان نیستوحالا می فهمم که بندری بودن به زبان نیست حالا که مردوزن و پیروجوان را می بینم که برایت گریه می کنند.اشک میریزند ویکصدا نازتکه را می خوانند.اینها همه بندری اند.

    بندری هایی که خیلی هاشان هنوز یکبارهم بندر ودریایش را ندیده اند.

    بندریهایی که شرجی و شروه را با اسم تو ترانه ای که تو خوانده ای می شناسند.

    بندریهایی که حالا تو برادر وپسرودوست و عزیزشانی.

    حالا تو بهانهءسفرشان به دیار شعروشرجی شده ای.بندریهایی که مثل من زبان بندری نمی دانند اما زبان ناصر را بهتر از هر بندری می فهمند و می شناسند.

    همه می گویند برای ناصر زود خیلی زودبود.سی و شش سالگی که وقت رفتن نیست اما نمی دانند که چشم به دنیا نداشتی.نمی دانستند که تو می دانستی که دنیا و آدمهایش همه بهانه اند و هیچ.

    فکر می کردند اینها شعار است و نمی دیدند آن همه دست و دلبازی و بخشش ات را.

    آن همه سخاوت جنوبی ات را که هر تازه آشنایی را هواخواهت می کرد.

    اینها نمی دانستند که تو چیزهایی را می بینی که از چشم خیلی ها پنهان استو

    تومی دیدی که

    دوم سوم دی ماه هشتاد و دو زنگ زدی و

     گفتی: برای این ملودی ترانه ای بگو که آدمها را به فکر مرگ بیاندازد!

    گفتم :چرا مرگ؟!

    گفتی:اول اینکه همه از مرگ غافلیم وبعد هم اینکه به زودی عدهء زیادی می میرند!

    پرسیدم چطور؟

    که گفتی:چطورش مهم نیست مهم به فکر مرگ و توشه راه بودن است و...

    ودوسه روز بعد بود که زلزله مهیب پنجم دی هزاران نفر را در گوشه ای از کویر به کام مرگ برد.

    وحالا مهم این نیست که ترانه نمی خوانی.

    مهم این نیست که موسیقی پاپ یکی از بهترینهایش را در این وانفسای ترانه و ترنم از دست داده است .

    مهم و دریغ آن است که ما قدر و بهایت را آنطور که باید ندانستیم.

    آنطور که باید نشناختیم و نشنیدیمت.

    خالا تو نیستی نه این که نباشی اما تمام و کمال نیستی وگرنه تا دریا هست و شروه و شرجی وموجا موج صدایت که عطر عشق را می پراکند هستی و در دل و دیده ء ما جا داری .

    حالا که با مرگ بی حساب شدی.

    حالا که هر غروب تکیه بر شانه ء لنج می نشینی و با ساز و صدایت خستگی جاشوان و ماهیگیران بندر را به آب می دهی.

    حالا که با دریا یکی شده ای و هر شب از موج و ماه می توان شنیدت .

    حالا که منتظریم که کی و کجا دوباره می بینیم و می شنویم تو را.

    ناصریای بندر را.

    ناصریا ی ایران را.

    ناصریای خودمان را.

    اهورا ایمان دی ماه هشتاد و پنج 85


     برای مشاهده دیگر مطالب موجود در وبلاگ ناصریا با موضوع(و این بار او از ناصر می گوید) بر روی همین لینک کلیک کنید   

     

       

     

    هرگونه تکثیر یا کپی برداری از مطالب این سایت بدون ذکر منبع ممنوع می باشد 

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    چگونه در گروه ناصریا عضو شویم؟ 

        

     

    موضوعات دیگر:  

     

  • مراسمها
  • مصاحبه با ناصرعبداللهی
  • مطالب نوشته شده توسط گل مینا
  • مصاحبه با نوید عبداللهی
  • عکسهای ناصرعبداللهی
  • و این بار او از ناصر می گوید
  • نقل قول از منابع دیگر
  • عضویت در گروه ناصریا
  • نقدوبررسی
  • یادمان
  • معرفی کتاب
  • مطالب نوشته شده توسط هومن
  • موسیقی
  • به سوی او
  • اخبار
  • دانلودوبرگردان آهنگهای بندرعباسی
  • نیک بیندیشیم
  • مناسبتهای خاص
  • دانلود فایل صوتی کنسرتهای ناصریا
  • دانلود آلبومهای ناصرعبداللهی
  • فال ترانه
  • حرفهای شما   

     

     

     

    برای بازگشت به صفحه اصلیکلیک کنید. 

     

  • ـ





    Latest Images